دسته: آخرین خبرها

  • فراخوان جايزه ملي محيط زيست

    وبسایت سازمان حفاظت محیط زیست نوشت:

    بسمه تعالی

    در سال های اخیر و آغازین قرن بیست و یکم انسان همواره سعی کرده تا با افزایش آگاهی، تکیه بر تجربه و روح مشارکت جویی اجتماعی، نگرش و رفتار خود را تغییر دهد. از این رو انجام هر اقدامی که سبب افزایش آگاهی و ایجاد انگیزه برای حفظ محیط زیست شود بسیار مهم و موثر خواهد بود. در همین راستا و به سبب افزایش مشارکت همگانی در حفاظت از محیط زیست این سازمان از سال 1379 اقدام به برگزاری جایزه ملی محیط زیست کرده و با استناد به ماده 46 آیین نامه اجرایی قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست و مصوبه 1377/10/23 شورایعالی حفاظت محیط زیست از فعالیت های ارزنده افراد حقیقی و حقوقی حافظ محیط زیست قدردانی می کند.

    جهت دریافت فرم ثبت نام اینجا و برای مشاهده اطلاعات این فراخوان، روی تصویر زیر کلیک کنید.

    فراخوان جايزه ملي محيط زيست

  • گربه های محافظ موزه هرمیتاژ سن پطرزبورگ

    تابناک نوشت: موزه سن پطرزبورگ که از مشهورترین موزه ها در سراسر جهان به شمار می رود ارتشی کوچک از حیوانات اهلی در اختیار دارد که همانند ماموران مراقبت از این موزه، به کنترل کردن این محل مشغولند.

    به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی سی سی تی وی ،  پنجاه گربه وظیفه محافظت از آثار هنری روسی و ورود و خروج افراد را در موزه سن پطرزبورگ بر عهده دارند همان طور که در دویست سال گذشته نیز پدران این گربه ها همین وظیفه را اجرا می کردند.

    با این حال، گربه ها در سرمای شدید و چند درجه زیر صفر روسیه از ورود به طبقات بالای این موزه که گالری های آن قرار دارند، منع شده اند.

    گروهی با هدایت “تاتیانا دانیلوا” کار سرپرستی از گربه ها را به منظور غذا دادن به آنها و درمان آن ها به هنگام بیماری بر عهده دارند.

    به نظر می رسد پس از حدود دویست و پنجاه سال این گروه از گربه ها تصمیم ندارند وظیفه خود را در کنترل تردد افراد به این زودی کنار بگذارند.

  • يك اردك طي سفري به قطب شمال شش هزار كيلومتر پرواز كرد

    ایرنا نوشت: كارشناسان حيات وحش در هنگ‌ كنگ اعلام كردند: اردكي كه به پايش دستگاه مخصوص رد يابي بسته بودند، پس از طي شش هزار كيلومتر در طول يك سال، تا قطب شمال پرواز كرده و سپس به اين كشور بازگشته است.

    به گزارش گروه اخبار صوتي و تصويري ايرنا،تارنماي راديو بي بي سي روز چهارشنبه نوشت: كارشناسان حيات وحش هنگ كنگ مي گويند بازگشت اردك در چنين فصلي و در هنگام كريسمس موجب تعجب آنان شده است، چون معمولا اين فصل براي بازگشت اردك ها زمان پرخطري است.
    اين اردك يكي از بيست اردكي بود كه اين كارشناسان براي مدت يك سال مسير پرواز آن ها را از نزديك دنبال مي كردند. سرعت پرواز يكي از اين اردك ها به بيشتر از يكصد و ده كيلومتر در ساعت رسيده بود.
    يك اردك ديگر نيز هنگام پرواز بر فراز روسيه هدف تيراندازي قرار گرفته بود. كارشناسان توانستند با دستگاه فرستنده اي كه به پاي اين اردك بسته بودند، اقامتگاه شكارچي او را رديابي كنند.

  • موش آفريقايي وسيله اي مطمئن براي تشخيص بيماري سل

    ایرنا نوشت: نيويورك – پژوهش هاي اخير دانشمندان آمريكايي نشان داده كه نوعي موش كور موسوم به ‘موش غول پيكرآفريقايي’ قادر است باكتري هاي مربوط به بيماري سل و هزاران ميكروب ديگر را در مخاط بدن انسان شناسايي كند.

    http://img.irna.ir/1389/13891015/30172439/30172439-864384.jpg

    به گزارش روز چهارشنبه روزنامه آمريكايي نيويورك تايمز , استفاده از اين شيوه در تشخيص بيماري سل بخصوص در مقايسه با آزمايشات انجام شده درتاسيسات كوچكتري كه به دليل دسترسي نداشتن به ابزار هاي پيچيده قادر به تشخيص سريع و دقيق اين بيماري نبوده اند , كمك هاي شاياني به شناسائي و درمان اين بيماري خواهد كرد.
    در گزارش مذكور به نقل از سازمان بهداشت جهاني گفته شده است استفاده از اين نوع موش در آزمايشگاه ها نه تنها از دقت و سرعت بيشتري برخوردار است بلكه هزينه هاي سنگين آزمايش هاي مربوط به تشخيص اين بيماري را كه در دنياي پزشكي يكي از پر هزينه ترين آزمايش ها شناخته شده به طور چشمگيري كاهش خواهد داد.
    دكتر الن پولينگ كه تدريس در بخش روانشناسي در يكي از دانشگاه هاي ايالت ميشيگان و سرپرستي پژوهش هاي اخير در اين زمينه را به عهده دارد در مقاله اي در يكي از نشريات پزشكي آمريكا در مورد اين آزمايش ها گفته است كه حساسيت اين حيوان يعني توانايي تشخيص بيماري سل در بدن بيماران به 86 و 6 دهم درصد مي رسد و مي تواند با حساسيتي بالغ بر 93 درصد غيبت چنين باكتري هايي در بدن انسان را نيز تشخيص بدهد
    وي اضافه كرده است در يك سلسله از آزمايشات ديگر, اين جانور كه بيشتر درمناطق كوهستاني تانزانيا زندگي مي كند توانسته است با دقتي معادل 44 در صد بيش از ساير شيوه هاي پژوهشي در آزمايشگاه ها به وجود نشانه ها و عوامل ابتلاي بيماران به اين بيماري پي ببرد.
    دكتر پولينگ با وجود اين گفته است كه گرچه استفاده از اين حيوان در كشور تانزانيا به عنوان ابزار قابل قبولي در تشخيص بيماري شناخته شده , اما ‘جامعه پزشكي هنوز در اين زمينه ترديد دارد’.

    دیده بان حقوق حیوانات: به کار بردن الفاظ موش کور و موش غول پیکر آفریقایی و تصویری که خبرگزاری ایرنا منتشر کرده به نظر چندان مرتبط با هم نیستند.

  • ببر سیبری در فارس

    دیده بان حقوق حیوانات: این روزها صفحه اول هر سایت خبری تصویری از ببر دیده می شود. چند ده خبر روزانه در این رابطه منتشر شده و می شود که به دلیل حجم بالای آنها و شباهت این اخبار، لزومی به باز نشر کامل آنها احساس نمی شود. اخباری که خبرگزاری فارس در روزهای اخیر در این زمینه منتشر کرده را میتوانید از لیست لینک های زیر بخوانید.

    پشت پرده يك مرگ مشكوك: ببري كه با «ايدز» وارد شد

    در حاشيه مرگ يك ببر وارداتي، ببري كه ” تصوير ” خود را هم در “استخر ” مي‌ديد مي‌ترسيد

    اگر پلنگ‌هاي ايراني در روسيه مي‌مرد چه اتفاقي رخ مي‌داد؟ مرگ ببر وارداتي؛ دعواهاي داخلي و “سكوت روسيه “

    علت مرگ ببر نر هنوز مشخص نيست. ببر ماده وارداتي 3 خرگوش را بلعيد

    با اعلام نتايج تست دامپزشكي تهران، هيچ كدام از حيوانات باغ‌وحش تهران مبتلا به “مشمشه ” نيستند

  • معمای مرگ مرموز پرندگان در امریکا

    به گزارش واحد مرکزی خبر و نقل از تابناک :

    پدیده مرموز تلف شدن پرندگان در چند ایالت امریکا به معمایی برای کارشناسان محیط زیست این کشور تبدیل شده است.

    به نقل از رویترز : لاشه صدها پرنده در ایالت های لوئیزیانا و ارکانزاس پیدا شده است.

    تاکنون مقامات محیط زیست امریکا در مورد این پدیده نادر سکوت اختیار کرده اند تا بلکه آزمایشات روی لاشه این پرندگان راز این معما مرموز را حل کند.

  • مرگ ببر روسی و حلقه گم شده حفظ محیط زیست در ایران

    http://isdle.ir/news/thumbnail.php?file=8_1_517932494.jpg&size=article_large

    سبزپرس نوشت:

    دکتر حسین آخانی/ استاد دانشگاه تهران

    پرده اول:  سال 1365 بود. استادم جناب آقای مهندس زهزاد به من پیشنهاد کرد با موزه تاریخ طبیعی (سازمان محیط زیست) جهت احداث بخش گیاهشناسی و هرباریوم همکاری کنم. چند ماه بعد یعنی در بهار 1366 اولین سفر با همکاران موزه به پناهگاه حیات وحش میانکاله را انجام دادیم. منطقه هنوز بکر بود. گیاهان فراوانی در آن سفر جمع کردم. چند روزی در منطقه چادر زده بودیم. با کمبود نان مواجه شدیم. دوستان رفتند و از دامداران منطقه چند عدد نان گرفتند. آنچه به فراموش نشدنی ترین خاطره این سفر تبدیل شد نانهای گرد و ضخیمی بود که دانه های سیاه رنگی در آنها دیده می شد. در ابتدا فکر کردیم نان کشمشی است ولی وقتی خواستیم بخوریم دیدیم که مگسهای فراوانی در هنگام طبخ با خمیر پخته شده است. این سفر شروع سفرهای متعدد من برای تکمیل هرباریوم موزه بود. بعد از مدتها تلاش موفق شدم سالن نسبتا بزرگی در طبقه ششم موزه را برای هرباریوم بگیرم. قفسه های گیاهان را با آمد و شد های فراوان خریدیم. بخش نمایشی موزه در 4 طبقه تکمیل شد. موزه آماده شد و در روز های آخر سال 1366 با حضور رئیس جمهور وقت افتتاح شد. در کنار سالن هرباریوم سالنی بود که با آن اطاق پوست گفته می شد.

    در این سالن صدها (و شاید هزاران) پوست حیوانات نگهداری می شد. هر چند که من اطلاع زیادی از چند و چون انبار پوستها نداشتم ولی از صحبتهای روز مره در موزه می دانستم که نگهداری این پوستها چالشی بزرگ برای مدیریت موزه است. چون پوستها آفت زده بودند و مدیریت نمی توانست مشکل را حل کند. بلاخره روزی همه پوستها را به کارگاه موزه منتقل کردند. مدتی گذشت که خبر دار شدم که همه پوستها را سوزانده اند! از شنیدن این خبربسیار متاسف و غمگین شدم. من می دانستم که چه خسارت عظیمی به اسناد علمی موزه وارد شده است. این پوستها اسناد تاریخ طبیعی کشور بودند. کیست که نداند که پوست پلنگی که مثلا از نقطه ای در زاگرس شکار شده برای یک موزه تا چه حد ارزش دارد. امروزه تمامی تحقیقات مولکولی و تاکسونومیکی که در مورد جانوران منقرض شده مانند ببر مازندران صورت می گیرد بر پایه پوست بجا مانده آن ها در موزه های معتبر جهانی است. مگر می شود که یک سازمان و موزه نتواند ارزش این همه پوست ها، که از اقصی نقاط ایران و جهان جمع آوری شده اند را درک نکند. اگر نمی توانستند آنها را نگهدارند شایسته بود به موزه های دیگر داخل و خارج اعلام می کردند تا به آنها کمک کنند و بهترین راه هم اهدای آنها به موزه های دیگر بود.

    بعدها که خودم به کلکسیون لینه در لندن رفته بودم دیدم که تمامی نمونه های گیاهی و جانوری لینه بعد از بیش از 250 سال سالم نگهداری می شود. تازه فهمیدم که مدیریت سازمان و موزه با اهمیت و ارزش کار خود آشنا نیستند. موزه تاریخ طبیعی میراثی بود که از زبده ترین متخصصها بدست کسانی افتاده بود که یا دانش لازم را نداشتند و یا علاقه و توان آنها در سایه ضعف مدیریت و نبود بودجه بشدت تحلیل رفته بود.

    پرده دوم: بلاخره در سال 1371 با گرفتن بورس دکتری از دولت آلمان همکاری من با سازمان به پایان رسید. ولی تا آخرین روزهای خروج از کشور برای گرفتن حقوق خود با ذیحسابی سازمان در گیر بودم. یادش بخیر آقای افضلی – که اتفاقا مدتی هم ذیحساب دانشگاه تهران شده بود – چنان به حقوق من گیر داده بود که باید معجزه ای آنرا حل می کرد. حتی با یک ماه حقوق تشویقی که رئیس سازمان به مناسبت چاپ مقالات علمی به من داده بود مخالفت می شد.

    در روزهای آخری که خودم را برای رفتن به خارج آماده می کردم خدمت آقای افضلی رفتم. نامه بورس را به او نشان دادم. گفتم آقای افضلی شما در این مدت مرا خیلی اذیت کردید. اگر شما جای من بودید دوباره به ایران بر می گشتید؟ ایشان با تاکید گفت برو و دیگر برنگرد. بالاخره متقاعد شد که حقوق عقب افتاده و پاداش مرا بپردازد.

    از آن روز به بعد من شهروند خارجی محسوب می شدم! من به توصیه ایشان گوش نکردم و سال بعد و سالهای بعد برای تحقیق تز دکتری خود به ایران برگشتم ودر پارک ملی گلستان تحقیقات خود را شروع کردم. اتفاقا زمانی که ایشان ذیحساب دانشگاه تهران بود به عضویت این دانشگاه درآمدم. زیباترین دوران زندگی من 7 ماه اقامت دائم در پارک ملی گلستان بود. دردهای زیادی را در پارک دیدم. چه درد و دلهایی از محیط بانان زحمت کش و چه خیانت هایی از محیط بان نما ها و مدیران بی لیاقت ندیده بودم. شاید درخشان ترین دوران مدیریت پارک به سال 73 بر می گشت که مرحوم شاهکوه محله ای رئیس پارک بود. ولی مدت زمانی نگذشت که با نقشه ای نا جوانمردانه او را از پارک حذف کردند تا راه تخریب و شکار گشوده شود.

    در آخرین روزهای اقامت من در پارک در سال 1374 محیط بانان زحمت کش از من خواستند که در ملاقاتی با رئیس سازمان وی را از مشکلات پارک آگاه کنم. من دیگر آن کارشناس بدبخت سابق نبودم که برای گرفتن حقوق معوقه اش بایستی ماهها از ساختمان 9 طبقه استاد نجات اللهی بالا و پایین برود. به دفتر رئیس زنگ زدم و بدون مشکل وقت ملاقات گرفتم. دلم می خواست خیلی مسائل را به ایشان در میان بگذارم. وقتی صحبت شروع شد آقای دکتر شروع به نصیحت من کرد. از جمله نصایح ایشان این بود که من به دنبال گیاهان دارویی بروم. دارو هایی را کشف کنم که ما را از وابستگی به شرکتهای دارویی خارجی رهایی کند و باعث صرفه جویی خروج ارز از کشور شود. همینطور که صحبت می کردیم چند باری پسر آقای دکتر – که در کامپیوتر بابا مشغول گیم بازی کردن بود – صحبت ما را قطع می کرد. در آن زمان کامپیوتر همگانی نبود و این جعبه جادویی زینت بخش میز مقامات بلند پایه بود. صحبتهای رئیس خیلی ملال آور بود و بقول آقای مدیری احساس کردم که من از اول اشتباهی بودم. تاسف آور بود که بعد از 14 سال مدیریت سازمان بجای گوش سپردن به تجربیات و دانش من، مرا بدین گونه راهنمایی می کرد. من درد اکوسیستم داشتم نه گیاهان دارویی! من درد تنوع زیستی و بحران حفاظت از آنها را داشتم نه تجارت گیاهان دارویی. این ملاقات مرا به کلی مایوس کرد. دیدم که راس هرم سازمان دغدغه محیط زیست ندارد و حتی سالها هم که از ریاستش بر سازمان می گذشت اهمیت کار یک گیاهشناس و محقق تنوع زیستی را با کسی که دنبال گیاهان دارویی است را نمی داند.

    پرده سوم: سال گذشته برای یک سفر کوتاه تحقیقی به دعوت همکاران ازبک به ازبکستان رفتم. دیدار از ازبکستان یکی از زیباترین سفر های من بود. با وجود توقف کوتاهی که در شهرهای تاشکند، سمرقند و بخارا داشتم در آنجا به مراتب از تهران و اراک و دیگر شهر های ایران احساس نزدیکی داشتم.

    فروشندگان تاجیک با آن لهجه زیبایشان و با آن اصرار محبت آمیزشان برای فروش کالا، گذشته ایرانی را در ذهن من تداعی می کردند. فکر می کردم چند قرن به عقب رفته ام. فضای شهرها بسیار آرام بود و خیابانها پر بود از درختان سر سبز که آدمی را بشدت تحت تاثیر قرار می داد. همه اش با خود می گفتم درد ما پول زیادی است که چون برایش زحمت نکشیده ام نمی دانیم آنرا چگونه خرج کنیم.

    ای کاش ما نفت نداشتیم که اینگونه با پولش شهرهایمان را بزرگتر و آلوده تر کنیم و مغازه هایمان را پر کنیم از کالاهای چینی و ترک. دو روز آخر سفر من در ایستگاه تحقیقاتی جیران گذشت. این ایستگاه محل نگهداری و تحقیقات گور خر و آهو بود. با وجود آنکه 25 سال است که در طبیعت ایران می گردم و بارها هم به توران سفر کرده ام، این اولین باری بود که گورخر را از نزدیک می دیدم. براحتی تا چند قدمی آن نزدیک شدم و عکس گرفتم. آهوان هم به فراوانی در آن دشت می گشتند. نکته مهم این بود که در این ایستگاه تحقیقاتی محققان زیادی بودند، از روسیه و آلمان و تیم ما هم که از ایران و ژاپن به آنجا رفته بودیم. برق مرکز با سلولهای خورشیدی تامین می شد. برای گرم کردن حمام نیز از ذغال سنگ استفاده می شد.

    محققان روسی به ما گفتند که فقط غذایتان را بیرون نگذارید. چون اینجا موش زیاد است. وقتی برای خواب به روی تخت رفتم موشها در زیر و روی تخت رژه می رفتند. همه اش فکر می کردم اگر یکی از آنها درون کیسه خواب من برود چی میشود. به یاد منزل قدیمی امان در قلعه سنجان در دهه 50 افتادم . ظهر که می شد و سفره پهن می شد سر و کله آقا موشه پیدا می شد. پدرم بلند می شد تا با جارو و سایر سلاح های سرد خدمتش برسد.

    پرده  امروز : امروز که این نوشته را می نویسم یک روز از آغاز سال 2011 گذشته است. مرور آنچه بر محیط زیست ایران در آخرین سال دهه اول قرن بیستم و یکم افتاده بسیار غم انگیز است. خشک شدن دریاچه ارومیه، شکستنن رکورد آلوده ترین شهر تاریخ در تهران، آتش سوزی پیوسته در آخرین باقیمانده های جنگلهای دوران سوم زمین شناسی- آن هم در سردترین روز های سال –  و آخرین آن هم تلف شدن ببری که بنا بود نسل ببر مازندران را زنده کند.

    این رخداد ها نشان از روند ناگواری دارد که سالهاست در مدیریت غلط منابع طبیعی و محیط زیست کشور در جریان است; مدیریتی که بجای هدایت دستگاههای اجرای در مسیر توسعه پایدار به کمک آنها آمده تا دیگر به آنها حتی “یک نه” خشک و خالی هم نگوید. شاید که مدیران دولتی چاره ای نداشته باشند که خشکی ارومیه و آتش سوزی جنگلها را به گردن خشکسالی و آلودگی هوا را هم به سکون هوا و بد شانسی نسبت دهند ولی این آخری یعنی مرگ ببر هیچ علتی ندارد جز ناکارآمدی و ندانم کاری و بی دانشی درسازمان محیط زیست ایران. در مصاحبه جناب آقای دکتر صدوق نکاتی است که برای ما که با این سازمان آشنا هستیم تازگی ندارد. هنوز زیستگاه آماده نشده ببر را آورده ا ند. هنوز حتی یک متخصص ببر شناس و دامپزشک مخصوص در ایران ندارند می خواهند نسل ببر را احیا کنند. احیای ببر را با مرغداری و گاو داری اشتباه گرفته اند. تازه آنهم دانش و تجربه خودش را می خواهد. تاسف آن است که ایشان اصرار می کند که باز هم ببر های دیگری به ایران می آیند و وقتی هم مردند بلاخره چند روزی انتقاد و بعد هم همه چیز فراموش می شود. تازه بد هم نیست، مدتی می توان سر مردم را به سوژه های دلچسب ببری سرگرم کرد تا دیگر آلودگی و آتش سوزی جنگل و خشکی دریاچه ارومیه فراموش شود. از استدلال دوست و استاد عزیزم جناب آقای مهندس ضیایی نیز شاخ در می آورم که اجرای این پروژه را برای حفظ میانکاله پیشنهاد داده است. اگر من جای رئیس سازمان بودم یقیننا از این گفته شاکی می شدم. یعنی ما چون نمی شود مقامات سازمان را در حفظ منطقه توجیه کرد می خواهیم با پروژه ببر گولشان بزنیم.

    دوست و سرور عزیزم جناب آقای دکتر صدوق: اجازه می خواهم آخرین جملات این نوشته را خطاب به شما – که می دانید به شما ارادت خاصی دارم – به پایان برسانم. شاید شما چند ماه دیگری بیشتر مهمان این سازمان نباشید. اما ممکن است همین چند ماه بتوانید با چانه زنی با رئیس سازمان و یا حتی مقامات بالاتر آنها متقاعد کنید که وضع محیط زیست ایران بسیار بحرانی است. چاره کار هم نه ببر است و نه خرید هواپیمای آب پاش و نه کنیستر برای محصولات ایران خودرو! هر چند آنها لازمند ولی مسکنی هستند برای بیمار رو به موت.

    محیط زیست ایران متخصص می خواهد تا جای شما و امثال شما بنشینند. متخصصانی که با علم اکولوژی و تنوع زیستی آشنا باشند. این متخصصان باید از زبده ترین و با هوش ترین جوانان این کشور باشند. اینها باید در بهترین دانشگاههای دنیا تحصیل کنند. دانشگاههای ما (از جمله بهترینش که این نگارنده افتخار معلمی در آن را دارد) به دلایلی که ذکر آن در این نوشتار نمی گنجد قادر به تربیت متخصص اکولوژی نیستند. هنوز بعد از 75 سال در دانشکده زیست شناسی استاد اکولوژی نداریم! دانشکده محیط زیست شعبه ای از دانشکده عمران شده است و فقط ارزیاب و مشاور پرورش می دهد.

    پول 5 میلیارد تومانی پروژه ببر با 5/1 میلون دلار GEF معادل 5/6 میلیون دلار است. با 50 هزار دلار می توانید در بسیاری از دانشگاههای معتبر اروپایی و آمریکایی یک دکتر تربیت کنید. با این پول می شود 130 دکتر محیط زیست تربیت کرد و به کادر سازمان افزود. دیگر در آن زمان مدیران می توانند از کسانی مشورت بگیرید که مفهوم تفاوت یک نوکلئوتیدی در مطالعات فیلوژنتیکی را بفهمند و آنرا شباهت بسیار زیاد ژنتیکی ببر مازندران و ببر سیبری تفسیر نکنند. من با دادن پلنگ و حتی یوز و گور خر به دیگر کشور ها مخالف نیستم. چون امیدی به حفظ بسیاری از آنها در ایران ندارم. حال چه بهتر که آنها در جای دیگری حفظ شوند هر چند این را مایه شرمساری می دانم. اگر می خواهید باز هم معامله حیوانات را ادامه دهید در ازای آن ببری نگیرید که مایه درد سر است. از روسها بخواهید به جایش 10 نفر PhD جانورشناس برایتان تربیت کنند. بعد ار 5 سال آثارش را خواهید دید.

    و اما توصیه دوم من: سازمان محیط زیست از ضعف جایگاه و مدیریت رنج می برد. علیرغم آنکه معاونتی در ریاست جمهوری است اقتدار لازم در اجرای وظایف قانونی اش را ندارد. این سازمان بایستی با ادغام با سازمان و موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع و میراث فرهنگی به یک وزارت خانه مقتدر تبدیل شود. خوشبختانه در حال حاضر که تغییر تشکیلات در دست بررسی است فرصتی است که تلاش شود این وزارتخانه جدید شکل بگیرد. برای جلوگیری از زیاد شدن وزارتخانه ها می توان وظایف وزارت نیرو را بین وزارت جهاد کشاورزی و وزارت انرژی (جایگزین وزارت نفت) داد. انشالله وقتی متخصصان جدید هم از بودجه احیای ببر هم فارغ التحصیل شدند این وزراتخانه بدست افراد کاردان و متخصص بیافتد. شک نکنید محیط زیست ایران متحول می شود. اگر بتوانید این پیشنهاد ها را عملی کنید نامتان در تاریخ ثبت می شود.

  • روسها: ببرهای تحویلی سالم بودند

    مهر نوشت: واکنش روسها به مرگ ببر/
    ببرها هنگام تحویل به ایران سالم بودند/ صدوق: ببرها میهمان ناخوانده بودند
    مقامات محیط زیست ایران در حالی بعد از مرگ ببر نر روسی آنها را میهمان ناخوانده خواندند که روسها با تاکید بر اینکه ببرها هنگام تحویل به ایران سالم بوده اند هر نوع گمانه زنی درباره مبادله حیوانات بیمار به ایران را تکذیب می کنند.

    به گزارش خبرنگار مهر، مبادله ببرهای سیبری با پلنگهای ایرانی سوژه داغ این روزهای رسانه هاست و حتی مقامات روس را به واکنش واداشته به نحوی که آنها از سلامت ببرهای روسی در هنگام تحویل به ایران سخن می گویند این در حالی است که ببر نر به دلیل ابتلا به یک بیماری باکتریایی در باغ وحش ارم تهران جان داد.
    با این حال مقامات محیط زیست ایران بعد از مرگ ببر نر سیبری از سلامت ببرها در هنگام تحویل گرفتن سخن گفتند و حتی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست پا را از آنچه هست فراتر نهاد و گفت: ببرها میهمان ناخوانده بودند و ما برای نگهداری از آنها نتنها آمادگی نداشتیم بلکه زیر ساختی برای نگهداری از ببرها فراهم نبود.

    محمد باقر صدوق آماده نبودن زیستگاه میانکاله به عنوان زیستگاه اصلی ببر مازندران به دلیل تامین نشدن هزینه آماده سازی را بهانه ای برای عدم توفیق پروژه ببر مازندران عنوان کرد.

    این در حالی است که به گفته صدوق، این پروژه بیشتر به خاطر نیاز روسها به پلنگ برای بازیهای المپیک زمستانی صورت گرفت که ولادیمیر پوتین خودش مامور پیگیری و به نتیجه رسیدن پروژه بوده است. با این حال سازمان محیط زیست ایران در عمل انجام شده قرار گرفت و تلاش کرد ضمن استفاده از موقعیت بدست آمده ضمن احیای ببر مازندران با زیر گونه نزدیک ببر آمور تبلیغات مناسبی برای اهمیت دادن به تنوع زیستی و گونه های جانوری از خود نشان دهد.

    با این حال به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از gazeta ، منبعی در نمایندگی تجاری روسیه در ایران که در مراسم تحویل دو ببر به ایران شرکت داشت گفت: دو ببر آموری روسیه که در آوریل سال گذشته به ایران تحویل داده شد در لحظه تحویل به طرف ایرانی کاملاً سالم بودند و ببرها قبل از تحویل معاینه شده و در قرنطینه قرار گرفته و هنگام انتقال به ایران دامپزشکان برجسته آنها را همراهی می کردند.

    وی ضمن رد هر نوع گمانه زنی درباره واگذاری حیوانات بیمار به جمهوری اسلامی را رد کرد و افزود: روسیه به ایران یک زوج ببرهای آموری را هدیه کرده بود که یکی از آنها اخیراً در باغ وحش تهران تلف شده است.

    به گفته وی، علت تلف شدن این ببر هنوز روشن نشده هر چند فرضیه ای مبنی بر اینکه این حیوان در نتیجه ابتلا به بیماری ویروسی، یا مسمومیت به سبب خوردن گوشت فاسد جان داده  مطرح شده است.

    با این حال مقامات محیط زیست ایران و دامپزشکان و متخصصان محیط زیست با اعلام سالم بودن ببرهای روسی در لحظه ورود به کشور معتقدند: ببرها در باغ وحش تهران دچار بیماری باکتریایی(مشمشه) شده اند اگر چه شایعه ابتلای ببرها و دیگر گونه های گوشتخوار باغ وحش تهران به FIV نیز مطرح شده که از سوی مسئولات تکذیب شده است.

    منبع یاد شده در نمایندگی تجاری روسیه ضمن ساده لوحانه توصیف کردن فرضیه بیمار بودن ببرها از مبدا گفت: از لحظه تحویل ببرهای روسیه به ایران هشت ماه سپری شده است. ببر بیمار خو گرفته به آب و هوای سردسیر نمی توانست تاب تحمل تابستان طاقت فرسای تهران را داشته باشد به خصوص وقتی به جای لانه بزرگ در قفس نگاه داشته شده بود.

    این منبع خاطرنشان کرد: ایران به نوبه خود دو پلنگ به روسیه اهدا کرد که پنجه یکی از آنها شکسته بود ولی هر دو حیوان در حال حاضر صحیح و سالم در روسیه به سر می برند.

    سازمان محیط زیست ایران بر آن است بر اساس یک پروژه 50 میلیارد ریالی ببرهای مازندران را که در نتیجه شکار بی رویه و تخریب زیستگاه از بین رفته اند احیا کند. با این حال ببرهای آمور (سیبری) از تمام انواع ببرهای موجود به ببر مازندران نزدیکتر است. این پروژه قرار بود در پناهگاه حیات وحش میانکاله اجرایی شود.