برچسب: سالگرد

  • به بهانه اولین سالگرد شهادت محیط بان ملایری/ جشن تولد محمد جواد سه ساله با سالگرد پدرش همزمان است

    Animal-Rights-Watch-ARW-6350

    دیده بان حقوق حیوانات: یک سال پیش در چنین روزی، “عبدالله یاری” محیط بان منطقه لشگردر ملایر، در هنگام تعقیب و گریز شکارچیان غیرمجاز، در اثر اصابت گلوله به شریان اصلی، به مقام رفیع شهادت نائل شد.

    به گزارش ایسنا در همدان، عبدالله یاری نامی است که هر شهروند ملایری به نیکی از وی یاد می کند، کسی که با اخلاق و وجدان کاری بالا، با عشق به طبیعت و کار خود نمونه ای مثال زدنی برای همگان بود.

    13 مرداد ماه سال گذشته، وقتی خبر شهادت محیط بان نمونه کشور در شهر پیچید، غبار غم و اندوه بر چهره ملایر نشست، حسرت داشتن انسانی اینچنین بزرگ با روحیه‌ای عاشقانه به محیط زیست و طبیعت تا همیشه بر دلهای مردم این شهر و به خصوص سازمان حفاظت محیط زیست باقی ماند.

    پیکر پاک وی در 17 مرداد ماه و همزمان با سالروز 2 سالگی فرزندش «محمدجواد» در گلزار شهدای بهشت هاجر ملایر به خاک سپرده شد و این روز تا همیشه در ذهن خانواده و تنها فرزندش به روزی تلخ مبدل شد. حالا محمدجواد هر سال به جای جشن تولد خود، باید مراسم سالروز تدفین پدرش را برگزار کند. در آستانه نخستین سالگرد شهادت عبدالله یاری به دیدار خانواده وی رفتیم، همسر، مادر، برادر و خواهر این شهید به گرمی از ما استقبال کردند و یاد عزیز از دست رفته خود را بار دیگر با هم صحبتی با ما زنده کردند.

    همسر شهید یاری: همسرم همیشه انجام وظایف کاری را در اولویت قرار می داد

    در ابتدا “سمانه یاری” همسر شهید عبدالله یاری که در سن 23 سالگی همسر خود را از دست داده، درباره ویژگی‌های شخصیتی و اخلاق کاری همسرش به ایسنا گفت: ایشان بسیار پایبند خانواده بود اما هیچ وقت از کارش نمی‌گذشت و همیشه انجام وظیفه را در اولویت قرار می داد. بسیار احساسی و البته منطقی بود و در امور منزل و بچه داری کمکم می کرد.

    وی ادامه داد: همسرم علاقه بسیار زیادی به طبیعت داشت، با حیوانات و طبیعت انس گرفته بود و وقتی از محیط کار به خانه برمی گشت به هیچ وجه خسته نبود و با انرژی به منزل و فرزندش رسیدگی می کرد.

    یاری با اشاره به آغاز محیط بانی همسرش در منطقه لشگردر از سال 88، اظهار کرد: از زمانی که وی مسوول محیط بانی منطقه شد، برای جلوگیری از تخلفات ایده‌های خوبی داشت به گونه‌ای که تعداد تخلفات بومی بسیار کم شد و حتی برخی از متخلفان شکار پس از برخورد با همسرم، شکار غیر مجاز را کنار گذاشته و با او دوست شدند.

    وی افزود: همسرم در رشته محیط زیست استعداد بسیار زیادی داشت به گونه ای که در حد یک استاد نکته های ریز طبیعت را می دانست و خودش همراه دانشجویانی که برای بازدید از منطقه می رفتند بود و تمام نکته‌ها و توضیحات لازم را ارائه می‌کرد و آرزویش ادامه تحصیل و تدریس در دانشگاه بود که عمرش کفاف نداد.

    همسر شهید یاری درباره روز حادثه نیز گفت: در 14 رمضان که مصادف با 13 مرداد بود همسرم مانند همیشه به محل کارش رفت، قبل از افطار تماس گرفت و اطلاع داد که به خاطر وجود متخلف دیرتر به منزل می آید، اما بعد از آن تماس دیگر به خانه برنگشت و صبح روز بعد در خانه مادر همسرم از اتفاق مطلع شدم.

    وی با اشاره به تلاش‌های صورت گرفته برای احراز شهادت همسرش، تصریح کرد: این اتفاق با حمایت‌های سازمان محیط زیست، نیروهای انتظامی و بنیاد شهید صورت گرفت و نهایت سپاس و قدردانی را از مسوولان و مردمی که برای مراسم تدفین همسرم سنگ تمام گذاشتند و تسلای خاطر ما بودند، داریم.

    وی یادآور شد: مسوولان محیط زیست ملایر در طول این یکسال هیچگاه ما را تنها نگذاشتند و بنیاد شهید نیز یکبار به دیدار ما آمدند. نبود همسرم در زندگی برایم بسیار سخت است اما به خاطر فرزندم محمدجواد شرایط را تحمل می‌کنم.

    یاری با بیان اینکه تقاضای قصاص متخلف را داریم، افزود: همسرم با زبان روزه و بدون افطار به دنبال مجرم رفته بود و ما به هیچ وجه فرد مجرم را نمی‌بخشیم، تقاضای قصاص کردیم و قوه قضاییه هم حکم را صادر کرد اما اعلام کردند که تا اجرای حکم نیاز به زمان داریم.

    وی تاکید کرد: من باید به جای فرزندم هم تصمیم بگیرم چرا که وقتی بزرگ شد باید به او جواب بدهم، آن مجرم داغ بزرگی روی دل ما گذاشت و اعلام کرد که از قصاص هم نمی‌ترسد و در دادگاه منکر گناهش شد، ما هم تنها چیزی که می‌خواهیم قصاص اوست.

    مادر شهید: پسرم در نوجوانی آرزوی شهادت داشت

    مادر شهید یاری که دارای 2 پسر و 4 دختر بوده و با شهادت عبدالله یاری یکی از پسرانش باقی مانده، اظهار کرد: از عبدالله کاملا راضی بودم، او همیشه در کارها به من و پدرش کمک می کرد، حتی در ماه رمضان که تنها دو ساعت مرخصی داشت برای کمک به پدرش به روستا می‌آمد. بین تمامی اقوام و آشنایان محبوبیت داشت و وقتی به شهادت رسید تمام کسانی که او را می شناختند بسیار ناراحت شدند.

    زهرا یاری گفت: عبدالله همیشه از من می‌خواست که برای خوب از دنیا رفتن برایش دعا کنم، می‌گفت به زمان مرگ کاری ندارد، فقط می خواهد که خوب از دنیا برود. در 11 سالگی می‌گفت چرا زودتر به دنیا نیامده که در جنگ به شهادت برسد، همیشه آرزوی شهادت داشت و به آرزویش هم رسید.

    وی در حالی که اشک را از گوشه چشمانش پاک می کرد، ادامه داد: خدا پسر خوبی به من داده بود و خوب هم او را از دنیا برد همانطور که خودش می خواست. روزی که پیکر پسرم را دیدم گفتم که فرزندم شهادتت مبارک و امیدوارم با ابوالفضل(ع) همنشین باشی.

    مادر شهید یاری نیز با اشاره به درخواست قصاص قاتل فرزند شهیدش، تصریح کرد: اگر رضایت بدهیم افرادی امثال او باز هم به کار خود ادامه می‌دهند و چند کودک دیگر همچون محمدجواد یتیم خواهند شد. ما می خواهیم قصاص این قاتل درس عبرتی برای سایر متخلفان باشد.

    خواهر شهید: دوست نداریم خانواده‌ای مثل خانواده برادرم شود

    صدیقه یاری نیز به ایسنا گفت: از مسوولان تقاضا داریم که برای اجرای هر چه سریعتر حکم قصاص کمک کنند چرا که ممکن است در صورت طولانی شدن زمان اجرای حکم، مزاحمت‌هایی برای خانواده مان ایجاد شود، ما تنهاییم و انسانهایی اینچنین هم گذشت ندارند.

    وی ادامه داد: برادرم تنها به دنبال انجام وظیفه بوده و مرگش به دلیل یک اختلاف قدیمی و یا دعوای خیابانی نبوده، قاتل به راحتی با یک شلیک زندگی او را گرفت. ما دوست نداریم خانواده‌ای مثل خانواده برادرم شود اما آنها باید عبرت بگیرند.

    وی همچنین خواستار حمایت همیشگی مسوولان از تنها فرزند شهید یاری شد و گفت: تقاضا داریم هیچ وقت فرزند برادرم را تنها نگذارند و همیشه در کنارش باشند همانطور که در این یکسال در کنار خانواده‌اش بودند.

    برادر شهید یاری: به داشتن چنین برادری افتخار می کنم

    برادر شهید عبدالله یاری نیز گفت: برادرم فردی متعهد، وظیفه‌شناس و علاقمند به کار بود و به شهادت همکارانش، انجام وظیفه را بر رسیدگی به امور خانواده مقدم می دانست.

    رضا یاری درباره ویژگیهای شخصیتی شهید عبدالله یاری، اظهار کرد: ایشان فردی بسیار خونگرم با روحیه‌ای فوق‌العاده عاطفی بود اما در انجام وظایف کاری خود بسیار جدی و بدون چشم پوشی و مسامحه عمل می‌کرد، تا جایی که بیشتر اوقات خود را صرف انجام وظیفه می‌کرد.

    وی اضافه کرد: احساس مسوولیت و علاقمندی او به کار تا جایی بود که جان شیرین خود را در این راه مقدس فدا کرد و من به چنین برادری افتخار می‌کنم و امیدوارم همکاران وی در سرتاسر کشور ادامه دهنده راه این شهید باشند.

    تلاش برای فرهنگسازی در احترام به طبیعت و محیط زیست

    یاری مهمترین درخواست خود از مردم، مسوولان و رسانه ها را فرهنگسازی برای احترام به طبیعت و محیط زیست عنوان و تصریح کرد: این مهمترین خواسته برادرم از همه بود، اینکه به طبیعت احترام گذاشته و در این زمینه تلاشی وافر داشته باشند.

    وی تاکید کرد: همه ما باید برای به یادگار گذاشتن این منابع و ثروتهای خدادادی که در سرزمین مان وجود دارد، کوشا باشیم تا آنها را به درستی به نسلهای بعدی هدیه کنیم.

    _________________

    همراه شوید: تهیه لیست اسامی و عکس محیط بانان شهید و زخمی

    روز جهانی محیط بان مبارک/ در جمع آوری اسامی و تصاویر شهدای محیط بان همراه شوید

    روز محیط بان را تبریک نمی گوییم!

    روز محیط بان مبارک!

  • به بهانه بیست و سومین سالگرد قتل جورج آدامسون (پدر شیرها) “Baba ya Simba”

    دیده بان حقوق حیوانات: کریستین ساینس مونیتور: “هیچکس مانند جورج زبان و زندگی شیر ها را نمیشناخت و به اندازه او آنها را دوست نداشت”

    جورج آدامسون,پدر شیرها

    جورج آدامسون در سال ۱۹۰۶ در هند (که آن زمان هنوز مستعمره انگیس بود) بدنیا آمد. پدر او مشاور نظامی یکی از راجه های هند بود. در سن ۱۸ سالگی، جورج به کنیا رفت و درمزرعه قهوه پدرش آغاز به کارکرد. کار در مزرعه مناسبتی با روح ماجراجوی او نداشت. بارها شغل خود را تغییر داد تا اینکه در ۳۲ سالگی محیط بان یکی از ذخیره گاه های حیوانات در کنیا شد. این حرفه جدید با روحیه ماجراجویانه جورج کاملا سازگار بود!

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    سالها بعد در سال ١٩٦٨ او به وضوح این ماجراجویی را در بیوگرافی جالب خود با عنوان “بازی Bwana” (عنوان اروپایی) و در ایالات متحده آمریکا با عنوان “یک عمر با شیرها” توصیف میکند. کتاب دوم او منتشر شده در سال ١٩٨٦ زندگی نامه اش است با عنوان: غرور و شادی من که به اندازه کتاب اولش جذاب و خواندنی است.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    جورج (سمت چپ) و برادرش که بسیار با هم صمیمی و نزدیک بودند و در آرامگاه ابدی شان نیز در کنار یکدیگر خفته اند.

    در فوریه ١٩٥٦ سه توله شیر برای تیمار به خانه خود آورد. متاسفانه دو توله شیرها به باغ وحش منتقل شدند و کوچکترین آنها بنام السا نزد جورج ماند. السا، این شیر باهوش و قابل اطمینان نه تنها زندگی جورج و همسرش جوی را کاملا تغییر داد بلکه برای اولین بار کنجکاوی وعلاقه مردم جهان را نسبت به شیرها بر انگیخت.
    هنگامی که السا سه ساله بود، جورج و جوی تصمیم گرفتند به او شکار بیاموزند تا بتواند درطبیعت آزادانه زندگی کند. آنها تمام کوشش خود را به کار گرفتند تا السا غرائز طبیعی خود را پرورش دهد. علی رغم سختیهای بسیار،السا موفق شد تا در طبیعت گرسنه نماند و به زندگی عادی و آزادانه ی خود ادامه دهد و در عین حال دوستی خود را با جورج و جوی حفظ کند. السا پس از چند سال به یک بیماری لاعلاج مبتلا شد و در حالیکه سر بر زانوی جورج نهاده بود، جان سپرد.
    جورج و پیشآهنگانش پس از دفن السا ٢٠ تیر اطراف آرامگاهش شلیک کردند به امید اینکه جفت السا آنها را بشنود… جورج او را در ذخیره گاه ملی “مرو” دفن کرد و هنوزهم افراد زیادی به قبرالسا سرمیزنند.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    اعتماد، محبت و دوستی… جورج و السا در کنار یکدیکر استراحت میکنند

    در سال ۱۹۶۱، جورج بازنشسته شد و پس از آن تمام وقت و انرژی خود را وقف شیرها کرد. جورج آدامسون کار خود را با شیرها سالها ادامه داد و به بسیاری از آنان کمک کرد که آزاد و مستقل در طبیعت زندگی کنند.
    کتاب جوی آدامسون (همسر جورج) با نام “BORN FREE” (آزاد بدنیا آمده) در مورد تجارب شان با السا، به سرعت در لیست پرفروش ترین کتابها درآمد و به زبانهای مختلف ترجمه شد.
    بخش عمده ای از این کتاب با استفاده از یادداشت های گسترده جورج نوشته شده بود.از روی این کتاب پرفروش نیز فیلمی با همین عنوان ساخته شد که نامزد و برنده جوایز بسیاری از جمله ٢ جایزه اسکار شد. بازیگران این فیلم ” Bill Travers” و همسرش “Virginia McKenna ” بودند که بعدها از نزدیکترین دوستان جورج آدامسون شدند.
    گفتنی است که بیشتر نزدیک به تمامی درآمد این کتاب ها ، سخاوتمندانه از سوی جورج آدامسون برای کمک به حیات وحش اهدا شد.
    هنرپیشه، سناریست، کارگردان و فعال حقوق حیوانات بیل تراورز و همسرش ویرجینیا هر دو به حیوانات محبت و علاقه واقعی داشتند و در راه مبارزه برای کاهش درد و رنج حیوانات مبارزه میکردند. از جمله فعالیت های آنها سازماندهی و ایجاد Born Free Foundation میباشد.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    دوستان از چپ براست: ویرجینیا مک کنا، جورج آدامسون، بیل تراورز و جوی آدامسون

    جورج و کریستین – کریستین نام توله شیری بود که در سال ١٩٦٩ در لندن توسط John Rendall و Anthony “Ace” Bourke خریداری شد و در نهایت توسط جورج آدامسون آزاد شد. در سال ٢٠٠٨ ویدئو کلیپ کوتاهی از فیلم “کریستین شیری در انتهای دنیا” بر روی اینترنت به نمایش گذاشته شد که متاسفانه با عجله و شتابی که شرکتها و افراد ذینفع برای سودجویی و کسب درآمد از این فیلم سرشار از احساس و تاثر برانگیز داشتند، صحبت چندانی از قهرمان اصلی این فیلم یعنی جورج آدامسون، کسی که با صبر ، محبت و از خود گذشتگی فراوان به کریستین کمک کرد تا آزادی خود را باز یابد و به او آموخت چگونه در حیات وحش به زندگی آزادانه خود ادامه دهد، به میان نیامد!. فیلمهای کریستین را در ٥ قسمت در اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا مشاهده نمایید.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    جورج میگفت : این روزها، از شادترین روزهای زندگی اش بودند.Kora در این زمان هنوز وحشی، دست نخورده و صلح آمیز بود با تعداد اندکی از انسانهایی که قصد نابودی اش را داشتند…

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    جورج در حال قدم زدن با “پسر” در سمت چپ و “کریستین”

    پیاده روی های روزانه جورج با شیرها، در این پیاده روی ها او با معرفی مناظر، صداها و بوهای مختلف شیرها، را با دنیای جدید آشنا میکرد.
    جورج شلر، یکی از معدود دانشمندانی که جورج آدامسون را جدی گرفت و به کار او ارج نهاد، میگوید: اطلاعاتی که او به ما منتقل کرده در هیچیک از کتابهای بیولوژی پیدا نمیشود. تجربه او از باز گرداندن حیوانات به طبیعت، درسهای بی نظیری به ما آموخته است و جامعه ی مدافعان محیط زیست برای همیشه مدیون اوست…

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    جورج با “دختر” و توله های او – “دختر” شیری بود که بطور آزاد و وحشی زندگی می کرد اما هنوز هم به دوست عزیزش اعتماد داشت و اجازه میداد جورج به توله هایش نزدیک شود و آنها را نوازش کند.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    جورج آدامسون با شیرهایی که به آنها عشق میورزید – این شیرها آزاد زندگی میکردند ولی با وجود این به دوستی با جورج ادامه میدادند. جورج رابطه ای باور نکردنی با شیرها حفظ کرده بود رابطه ای بر اساس عشق و اعتماد عمیق و دوستی پایدار و متقابل.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    هیچ انسانی تا به حال نتوانسته وفاداری ، دوستی و اعتماد شیر هایی را اینچنین جلب کند که در عین زندگی وحشی و آزاد، همچنان رابطه صمیمی و دوستانه خود را حفظ کنند.
    این دو دوست، در آرامگاه نهایی خود نیز در کنار یکدیگر آرمیده اند.
    متاسفانه ما دیگر شاهد چنین افرادی نخواهیم بود. جورج آدامسون در نوع خود منحصر بفرد بود. انسانی که نه تنها در صلح و صفا با شیرهای آزاد زندگی میکرد بلکه دوست آنها نیز بود.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    اعتماد… محبت… دوستی… جورج آدامسون و” پسر” در حین چرت زدن در زیر سایه ی یک درخت.

    پشت “پسر” به شدت بر اثر گاز گرفتگی مجروح شده بود اما با وجود درد شدید به دوست بسیار عزیزش اجازه میداد زخمهایش را درمان کند. “کریستین” به نظر می رسید این حرکت جورج را درک میکند و آرام و بیصدا از این کار جورج حمایت میکند.
    جورج آدامسون به جهانیان نشان داد که چگونه با عشق و محبت میتوان با حیواناتی که برخی آنها را وحشی و ددمنش می نامند حتی پس از آزادی شان، رابطه و دوستی برقرار کرد.
    و شیرهایی که به آنها عشق میورزید به ما نشان دادند که بر خلاف آنچه به تصویر کشیده شده اند، موجوداتی بی احساس و مکانیکی که فقط در پی دریدن و خوردن هستند، نیستند.

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba
    جورج در کنار “پسر” و کریستین (بالا سمت چپ)

    جورج آدامسون در حال تعمیر لندروور متوقف شده اش. مدت زمان زیادی میخواهد تا فردی واقعا منحصر به فرد به چنین مرحله ای از خودکفایی برسد که به تنهایی و با امکانات بسیار اندک و با اتکا به اعصاب پولادین و دانش خود،  ناهمواری ها و سختی های زندگی را بخاطر عشق و هدفش تحمل کند…

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    متاسفانه در ٢٠ آگوست ١٩٨٩ جورج آدامسون در کنیا، هنگامی که برای نجات دستیار خود و یک جهانگرد اروپایی به پارک “کورا” رفت توسط شکارچیان غیرمجاز سومالیایی به ضرب گلوله به قتل میرسد…
    او در پارک ملی کورا در کنار برادرش، توله شیری بنام “SuperCub”و دوست بسیار عزیزش، شیری بنام “پسر” به خاک سپرده شده است.
    به دلیل نزدیکیش به شیرها، دوستانش همیشه نگران جان او و جوی همسرش بودند. اما او بدست بیرحمترین و خطرناکترین شکارچی، یعنی انسان، کشته شد.
    یکی از دوستان نزدیکش میگوید :” بسیاری از ما بدلیل نادانی و قضاوت متعصبانه ، تصور میکنیم که چون حیوانات مانند ما حرف نمیزنند در رتبه پایین تری از انسان قرار دارند. جورج مانند دیگران نبود. او با تجربه و تیزبینی خود توانایی های حیوانات را تشخیص میداد و آنها را با خود برابر میدانست و تلاش میکرد حیوانات را از اسارت، رنج و مرگ نجات دهد. پایه رابطه اش با حیوانات عشق و درک آنان بود.
    او همیشه میگفت: “حیوانات هیچ خطری برای انسان ندارند، ولی این انسان است که برای حیوانات و حتی کره خاکی مان بسیارخطرناک است.”

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    جورج آدامسون همواره نگران آینده شیرها بود. چندی پیش از مرگش در کتابش نوشته بود:
    اینک چه کسی مراقبت از حیوانات را بعهده خواهد گرفت، مراقبت از آنهایی که خود به تنهایی از پس این کار بر نمی آیند؟ آیا مردان و زنان جوانی هستند که آمادگی داشته باشند این بار را بدوش بکشند؟ آنگاه که باد صدای مرا با خود به دوردست ها ببرد، چه کسی صدای آنها خواهد بود تا به دفاع از آنها برخیزد؟
    یادش گرامی باد

    جورج آدامسون,پدر شیرها,Baba ya Simba

    به امید اینکه شما هم با الهام گرفتن از جورج آدامسون و شیرها، صدایی باشید برای بیصدایان، حیواناتی که خود نمیتوانند برای خویش صحبت کنند و تکیه شان بر ماست که از حقوقشان دفاع کنیم…
    چند لینک برای کمک به شیرها و دیگر حیوانات:

    http://www.lionrescue.org.za/projects.htm
    http://www.tigerhaven.org
    http://www.cannedlion.org

    Homepage


    http://www.ad-international.org/adi_world

    چند ویدئو از جورج آدامسون و دوستان شیرش
    منبع: http://www.fatheroflions.org/