دیده بان حقوق حیوانات: يادداشت زیر تحليل يکی از خوانندگان ايرن است در زمینه شکار.
احسان طباطبايي/ زماني که وارد جامعه ي محيط زيست شدم تضاد هاي بسياري به چشم آمد. يکي از آنها موضوع شکار توسط انسان است که هر موقع کسي در مورد آن نوشت بلافاصله به پيشداوري هاي احساسي متهم شد.
در صورتي نظرات داده شده تمام بر پايه ي علم بود و زنجيره ي غذايي و ژنتيک. اما بعد ارجاع مي دهند (باز هم اتهام پيشداوري احساسي) به مقاله اي که دوستي از جامعه ي محترم شکار چي درج کرده اند که بسيار قابل پيشبيني بود قبل از خواندن زيرا بين اينچنين مقالات در چند مورد مشترک است اول پيشينه ي تاريخي شکار و احترامي که قدما به شکارچي گذاشته اند .دوم درج يک آيه ي قرآن . سوم بد نام شدن شکارچي توسط شکار کش چهارم دعوت از مخالفان جهت تجديد نظر و تماشاي سفره ي غذايشان( کوشت سفيد و قرمز موجود در سفره ها) پنچم معرفي جواز شکار توسط سازمان محيط زيست . ششم معرفي صنعت و جاده و گله داران به عنوان مخربان اصلي
پيشينه ي تاريخي اين سرزمين به دوران قاجار محدود نمي شودبلکه اسناد چند هزارساله ي مکتوب توانسته قبل از اين سلسله را نيز ثبت کند.
کشف سنگ نگارهاي در تيمره با نقشي مشابه اولين انيميشن جهان و يک سفال کشف شده در شهر سوخته داراي 5 طرح از يک بز را نشان مي دهد که بز به سمت درخت ميرود و از برگ آن مي خورد که مشابه همين مورد را محمد ناصري فرد”، پژوهشگر سنگ نگارهها و نويسنده کتاب سنگنگارههاي ايران در منطقه تيمره در شهرستان خمين کشف کرده اند.بر اساس گفتههاي ناصريفرد بز کوهي جانوري مقدس در نزد مردمان آن زمان بود. آنها دعايي داشتند با اين مضمون که “اي فرشته ي ناجي مشي و مشيانه، از گياه مقدس بخور تا جاودانه بماني.” وي ميگويد: «گياه هوم نزد آنها گياه جاودانگي و مانايي بود، هنرمند مضمون دعا گونه خود را درقالب تصوير روي سفال خلق کرده و مطمئنأ اين برداشت براي همه انسانهاي آن دوران قابل فهم بوده است. از همين رو در اغلب نوشتهها و تصاوير باستان، اغلب نقش گياه هومرا با نقش بزکوهي همراه ميبينيم؛. بله ، پيشينه ي تاريخي ما اينگونه ثبت شده است
قرآن کريم سوره ي نحل آيه ي پنجم مي فرمايد :چهار پايان را براي انتفاع نوع بشر خلق کرد ( استفاده از پشم و مو و گوشت) اما سوره ي ششم است که دام هاي اهلي را مشخصا نام ميبرد و در جاي ديگر انسان را از آزار حيوانات منع ميکند مثل اقدام به شکار به دليلي غير از تغذيه.
دوستان گرامي هنر گياه خواري به کنار اما دام و طيوري که پرورش يافته توسط انسان است تعجبي ندارد سر از سفره ي غذايي انسان در آورند.ياد آوري مي کنم حيوانات اهلي در زنجيره و هرم غذايي براي گوشتخواران وحشي جايي ندارند.
مورد ديگراين است که دوستان اشاره مي کنند به ديگر تخريب گران مانند صنعتي شدن انسان و احداث جاده و در آخرگله داران و چراي بي رويه ي دام ، که انصافا غير قابل انکار است هر چند گله داران از اين دسته تا حدودي در کنار تخريب خواسته يا ناخواسته با انجام لايروبي آبشخورها و کاشت درخت و ايجاد سنگ چين در مسير ها (البته براي منافع شخصي) به حفظ زيستگاه ديگر جانداران کمک مي کنند.
يک شکارچي در فصل شکار چشم به راه صدور پروانه و جواز از طرف سازمان است. سازمان از سرپرستان مناطق گزارش تعداد جميعت ميگيرد و متاسفانه همه که نه اما برخي از اين سرپرستان براي نشان دادن خود در چشم مديران آماري بيش از اندازه ي واقعي ارايه مي دهند. انصافا با اين سال هاي خشک سالي و اين تخريب ها و شکار هاي غير مجاز توسط افراد محلي آيا آمار چهل و چند هزار کل و بز آن هم براي يک منطقه ي 300 هزار هکتاري منطقيست؟؟؟
شکارچي با صرف هزينه پروانه و انرژي و زمان وارد منطقه مي شود و حق دارد که با اين همه هزينه شکار کند بهترين ، بزرگترين ، درشت ترين ، زيبا ترين پوست ، بلند ترين و مارپيچترين شاخ را از بين ديگران.
به تمام اين ترين ها فنوتيپ ميگويند و فنوتيپ معمولا متاثر از ژنوتيپ است. اين فنوتيپ ها توسط انسان از حيات وحش حذف مي شود. بر خلاف ديگر زيست گاه ها ، ميش هاي کلاه قاضي به طور طبيعي شاخ ندارند و اين يعني يک ژن باعث بروز اين فنوتيپ گرديده( فقط مثالي بود جهت روشن شدن فنوتيپ براي خودم و برداشت ديگري ندارد)
طبيعت مرداني که وارد مناطق ميشوند به جاي اسلحه يک بار دوربين همراه خود ببرند( البته اين موضوع را خودشان بهتر مي دانند) و ببينند مادر طبيعت چطور تعداد فرزندانش را متعادل ميکند ( مثال تکراري : بارندگي زياد = زياد شدن رشد و تعداد گياهان = زياد شدن تخمک ها در گياه خواران خوب تغذيه شده و احتمال دوقلو زايي = زياد شدن احتمال بالغ شدن گوشت خواران خوب تغذيه شده و بلعکس). بگذريم که انسانها مايلند که در تعديل جمعيت گياهان و جانوران به مادر طبيعت کمک کنند.
مي رسيم به اينکه واقعه ي جزيره ي کبودان به عنوان يک برگ برنده عرضه ميشود و زياد شدن جمعيت گونه ي علفخوار و اين که دوستاني از سرزمين پارس آمدند و مادر طبيعت را ياري کردند. دشمن طبيعي اين گونه کجا بود ؟ چرا کشتن به عنوان اولين راه حل در مملکت ما رسم شده؟ راه حل هاي علمي تري هم بود. نسبت اسلحه هاي بي هوشي به اسلحه هاي شکاري در کشور ما چه کسري را نشان مي دهد؟چند نفر طرز استفاده از آن را مي دانند؟
از اين حرف ها بگزريم و دوباره درد ودل کنيم. متفق القول موافقان و مخالفان با اين وضعيت محيط زيست کشور ،شکار را جايز نميدانند. با توجه به اين از دوستان شکارچي خواهش مي کنم ديگران را در وضعيت انتخاب بين شکارچي و شکارکش قرار ندهند . پيمانکاري که مشغول جاده سازيست و کارخانه داري که آب و خاک و هوا را آلوده مي کند و آن گله دار و در آخر شکارکش هاي محلي هيچ منطقي که مخالف با منافع شخصيشان باشد را قبول نمي کنند اما جامعه ي شکارچي و موافقان نخجير داري ثابت کرده اند که فصل و تعداد را مد نظر ميگيرند. همين منطقي که باعث اين انديشه مي شود را به عدم تبليغ شکار و طبيعت گردي در رسانه هاي جمعي دعوت مي کنم .تکرار ميکنم جواني که مقابل تلوزيون سخنان جناب اينانلو را در مورد شکار و طبيعت گردي مي شنود فقط ترويج آن را مي بيند اما منطق چگونگي و راه و روش شکار و طبيعتگردي را نشنيده و تفنگ به دست راهي بيابان ميشود.در آخر تقاضا دارم کسي را متهم به پيشداوري احساسي نفرماييد هر چند که علم و اطلاعات اراييه شده ناقص بود اما بر پايه ي علم بيان شد نه احساس.
پي نوشت: مي گويند سرخ پوستان آمريکايي چپق صلح مي کشيده اند. ما هم مايليم به اتفاق جناب اينانلو و جناب بلمکي به شکار رفته و جگر شکاري را به عنوان جگر صلح نوش جان کنيم!
________________________
اینانلوی عزیز، این طبیعت گردی نیست!/ وبلاگ میهمان
مخالفان شکار شناخت درستی از طبیعت ندارند!
تفنگت را زمین بگذار…
باید گردشگران را برای بازدید از طبیعت ولی نه با هدف شکار به ایران بکشانیم
آقای اینانلو، شفاف پاسخ دهید: شکارچی هستید یا طرفدار طبیعت؟!