خبرآنلاین: این گربه سیاه که اسکار نام دارد، پاهای طبیعی ندارد؛ در واقع اسکار پاهایش را در یک تصادف در مزرعه از دست داده است. بر اساس گزارشی که پاپساینس دیروز منتشر کرد، به کمک یک دامپزشک متخصص ارتوپدی و اعصاب، اسکار برای اولین بار در دنیای همنوعان خودش صاحب یک جفت پای مصنوعی شده است. این پاها به گونهای طراحی شدهاند که شبیه به استخوان باشند و پنجههای مخصوصی که به آنها متصل شده است به گربه کمک میکند که به طور طبیعی راه برود.
نویسنده: user1
-
گاوکشی به خاطر مشتی اسکناس
دلنوشته های یک کهنه سرباز(OldPilot): چندي پيش يكي از دوستان و همكاران قديمي ام دعوت كرد تا به اتفاق براي ديدن محل کار پسرش كه دامپزشك جواني است و تازه وارد این حرفه شده به يكي از دامداري هاي اطراف تهران بريم .جمعه روزي بود كه به سوي مكان مربوطه حركت كرديم . بعد از مدتي جلوي دامداري رسيديم . من هنوز از اتوموبيل پياده نشده بودم ، كه صداي ضجه و ناله هاي بلند گاوي نظرم رو جلب کرد .. ! ابتدا به گمان اين كه حیوون زبون بسته در حال وضع حمل است زياد به موضوع توجه نكردم . بعد از دقايقي متوجه شدم صداي گاو طبيعي نيست ، و نمی تواند درد زایمان باشه .. در حقيقت به فرياد درآلودي شبيه بود كه با تمام وجود ضجه مي کشید . صدا هر لحطه بيشتر مي شد . ناله هاي جگر خراش حيوان تمام فضای دامداری رو در اون روز تعطیل گرفته بود . وقتي برگشتم تا از دوستم دليل اين ناله هاي رقت انگيز را جويا شوم ، ديدم وي از من هم متعجب تر است . و نگراني در چهره اش موج مي زند . در يك لحظه احساس كردم نيرويي ما دو نفر رو عین انسان هاي مسخ شده ، به درون گاوداري می كشاند . در بزرگ و اهنی گاوداری با ناله ای رعب انگیز که نشان از زنگ زدگی داشت ، توسط کارگر افغاني تا نيمه گشوده شد .. ! وي در حالي که سعي داشت با هويت مهمانان ناخواسته آشنا شود ، تلاش مي کرد با هيکل نحيف اش جلوي ديد ما رو هم بگيرد ! نوعي ترس و اضطراب از چهره اش هويدا بود ! به قول بر و بچه هاي اداره آگاهي .. از اون دسته کاراکتر هايي بود که با يک کشيده آبدار تمام تخلفات زندگي اش رو بيان مي کرد .. ! وقتي دوستم نام فرزند پزشک اش رو به زبون آورد ، جوانک افغاني نفسي به راحتي کشيده و در گاوداري رو به طور کامل باز کرد
ما بدون اطلاع از شرايط و اعمالي که پيش از حضورمون در جريان بود ، گوشه اي ايستاده و منتظر دامپزشک جوان شديم .. اين رو هم اضافه کنم در لا به لاي ناله هاي حيوان هر از گاهي صداي موتور ماشين هم به گوش مي رسيد . که به محض فشار دادن دگمه زنگ ، صداي ماشين قطع شد . بعد از ورود ما دو نفر خودرو که معلوم شد نيسان است مجددآ به راه افتاد . خوب که دقت کردم .. واي خداي من .. چي مي بينم .. !؟ چشمتون روز بد نبيته …
با كمال تعجب ديدم گاو مفلوکي در ضلع جنوبي ديوار به محاصره يك اتوموبيل نيسان كه داراي سپر هاي پهن و بزرگ آهني بود گرفتار شده است .. ! و خودرو با عقب جلو رفتن محكم به پاهاي گاو مي كوبید …. حيوون زبون بسته با هر برخورد ماشين نعره اي از درد کشيده و در حالي که خون فراواني به اطراف پاشيده مي شد ، تلو تلو خوران سعي در حفظ تعادل اش داشت .. اما اغلب با سر به زمين مي افتاد ..
آن چه رو مي ديدم اصلآ باورم نمي شد . و ماشين اين دژخيم مرگ دست بردار نبود . و با هر بار عقب جلو رفتن ، پاهاي گاو را نشانه مي گرفت .. ! به زحمت آب گلويم پايين مي رفت . مدام احساس مي کردم من به جاي اون حيوون در حال شکنجه شدن هستم .. جرآت نگاه کردن به دوستم رو نداشتم .. مي دونستم روحيه او خراب تر از من است … بد جوري شوکه شده بودم . زمان خيلي کند مي گذشت …حيوان بد جوري ناله هاي دلخراش سر مي داد و ديگر توان ايستادن روي پاهاي شکسته شده اش رو نداشت . در اين حال شاگرد يا دستيار راننده را ديدم كه خونسرد با چوب بزرگي كه در دست داشت ، سعي در بلند نمودن گاو داشت… خیلی عادی و انگار نه انگار که موجود جانداری از درد و شکنجه ناله های دلخراشي سر می دهد ..حتي قدرت تکلم ام رو هم از دست داده بودم .. در همون حالت به چهره راننده نگاهي انداختم ، مرد ميانسالی را ديدم كه خونسرد در حالي كه سيگاري گوشه لبش خود نمايي مي كرد ، در حال انجام رفتار غير انساني اش بود . تمام اين اتفاقات كمتر از چند دقيقه اتفاق افتاد . من كه شديدآ منقلب گشته بودم و اصلآ باورم نمي شد كه بر روي كره خاكي چنين انسان هاي قسي القلبي وجود داشته باشد ، به طرف دوستم كه حال روز او هم بهتر از من نبود برگشتم . در جستجوي پاسخ به اين عمل غيرانساني با خودم کلنجار مي رفتم .. تنها دليلي که در اون شرايط بحراني حدس زدم اين بود .. شايد اين رفتار ها براي مثلآ مهار جنون گاوي است كه چندي است آوازه آن به كشور ما هم رسيده است . ولي باز هم هيچ دليل قانع کننده اي را براي اين عمل غير انساني نمي پذيرفتم .اصلآ ياد ندارم چگونه خودم رو به بيرون از محوطه گاو داري کشوندم .. !؟ باور کنيد اصلآ حال روزم بهتر از اون گاوه نبود .. ! با تلاش و زحمت زياد خودم رو به درون اتوموبيل دوستم انداختم .. ! احساس مي کردم گاوداري در حال چرخش به دور سرم است .. ! لحظه اي بعد وقتي به کمک فرزند دوستم و همون پسرک افغاتي به خودم آمدم ، مشاهده کردم ” آقا تقي “ هم عين من آشفته است . و با حرص و غضب از پسرش دليل اين اعمال غير انساني رو مي پرسد .. ! ( خدا رو شاهد مي گيرم در طول سي سال و اندي رفاقت و معاشرت با او ، هرگز اين چنين عصباني و پرخاشگر نديده بودمش .. ) پزشک جوان بعد از آروم کردن من و پدرش در باره اعمالي که شاهدش بوديم چنين توضيح داد :
گاودار ها موظف هستند حيوانات خود را براي ذبح و فروش فقط به كشتارگاهاي مجاز ببرند . در اون جا هم بعد از معاينه دقيق توسط دكتر دامپزشك و تآئيد سلامت دام ها عمل ذبح صورت مي پذيرد و همه دامداران و چوبدار ها آن را اجرا مي کنند . اما طبق قانون كشتارگاه ها ، در روز هاي تعطيل و جمعه ها ، هيج حيواني براي ذبح پذيرفته نمي شود مگر آن كه زخمي شده باشند ! به همين دليل برخي از چوبداران به اصطلاح زبل براي آن كه روز شنبه اول وقت گوشت ذبح شده خود را به قصابي ها تحويل دهند ، با انواع و اقسام روش ها اقدام به شكستن دست و پاي حيوانات مي كنند !!
از دکتر جوون مي پرسم : آيا مسئولين محترم كشتارگاه از چوبدار ها نمي پرسند كه چرا حيوون بيچاره اين گونه خون آلود و دست و پا شكسته است ؟در جوابم مي گويد : چوبدار ها براي اين گونه مواقع، ده ها توضيح و توجيه دارند. مثلآ عنوان مي کنند ماشين به اون ها زده است … يا به هنگام حمل و نقل از كاميون پرت شده اند . يا ….
مي گويم .. گيرم كه مسئولان شيفت کشتارگاه ها قبول كردند ، پس و جدان و شرافت انساني ما كجا رفته است ..؟ اين جماعت چگونه تاب تحمل ناله هاي دردناك حيوون هاي زبون بسته رو دارند ؟دكتر جوان نگاه عاقل اندر سفيه اي به من كرده و مي گويد : اي بابا ، عمو بهروز شما هم چه سوال هايي مي پرسي….!!باور كنيد تلخي اين صحنه تا پايان عمر از خاطرم محو نخواهد گشت . من كه افتخار و خاطره حضور در جنگ هايي چون اروند رود ،ظفار، عراق رو در سينه دارم و شاهد از دست رفتن و شهيد شدن تعداد زيادي از دوستان و هموطنان نازنينم بودم. هرگز تا اين اندازه متآثر نشده بودم. -
سگ ناشنوا در آمریکا زبان اشاره را میآموزد
همشهری: یک سگ که نمیتواند بشنوند با کمک زندانیان در زندانی در آمریکا و کودکان در یک مدرسه ناشنوایان تا حدودی زبان اشاره را آموخته است.
به گزارش خبرگزاری رویترز زندانیان در زندانی در ایالت میسوری آمریکا به یک سگ پاکوتاه (داکسون) ناشنوا به نام اسپارکی، زبان اشاره را تعلیم دادند و بعد از مدرسه ناشنوایان میسوری در شهر فولتون خواستند که او را پذیرش کند.
اکنون اسپارکی به همراه کودکان این مدرسه که زبان اشاره بیشتری را به او آموختهاند، زندگی میکند. یک سگ ناشنوای دیگر، یک سگ ترییر یوستونی به نام پتی، ممکن است به زودی به این مدرسه راه یاید.
مدیر مدرسه باربارا گریسون آوردن اجازه آوردن اسپارکی را به مدرسه داد.
به گفته منشی مدرسه، باربارا مکگراث، خانم مدیر واقعا اعتقاد داشت که آوردن این سگ به مدرسه تجربه آموزشی فوقالعادهای برای بچهها خواهد بود.
اسپارکی از مرکز اندرزگاهی جنوب مرکزی در شهر لیکینگ در میسوری، که پتی را هم ارائه کرده است، به این مدرسه آورده شد.
مدیر مدرسه به پذیرش پتی هم علاقمند است، اما به گفته منشی مدرسه، به شرطی که نهایتا پس از مقداری آموزش زبان اشاره نهایتا خانهای دائمی برای او پیدا شود.”
اسپارکی به اشاره با دست برای نشستن، روی پاشنه ایستادن، دراز کشیدن و بیحرکت ماندن پاسخ میدهد و در حال آموزش اشارههای دیگر به معنای “غذا” و “بیرون” است.
اسپارکی و پتی از “برنامه تولهسگها برای آزادی مشروط” در اداره اندرزگاههای میسوری منشا میگیرند که در آن زندانیان حیوانات دچار مشکلات رفتاری یا سایر مشکلات که پذیرفتن آنها بوسیله خانوادهها را مشکل میکند، تعلیم میدهند.
تینا هالند، هماهنگکننده فعالیتها در زندان لیکینگ میگوید این برنامه برای کمک به سگهایی است که در غیر این صورت ممکن است به کشتن ترحمآمیز دچار شوند و به زندانیان امکان انجام فعالیتی سازنده را میدهد.
هالند گفت: “نتایج این برنامه فوقالعاده بوده است… نتایج فراتر از حد تصورات ماست. هدف زندانیان تنها این است که سگها خانه و کاشانهای پیدا کنند.”
-
شکایت سازمان حفاظت محیط زیست از وزارت نفت
همشهری: نشت نفت ازخطوط انتقال پالایشگاه امام حسن در بندر دیراستان بوشهر و آلودگی خشکی و دریایی منطقه، موجب شکایت سازمان حفاظت محیطزیست از وزارت نفت شکایت شد.
به گزارش ایلنا، امید صدیقی مدیر کل اکوبیولوژی دریایی سازمان حفاظت محیط زیست از شکایت سازمان حفاظت محیطزیست از وزارت نفت خبر داد وافزود: این شکایت توسط اداره کل استان بوشهر به جهت آلودگی بیش از 400هکتار از زمینهای کشاورزی و به وجود آمدن یک لکه نفتی به طول 20 کیلومتر دراثرنشت نفت ازخطوط انتقال صورت گرفته و به مراجع قضایی تسلیم شده است.
او ادامه داد: نشت نفت و ایجاد آلودگی زیست محیطی در این خط لوله بندردیلم استان بوشهر مسلماَ خسارتهای شناخته و ناشناخته سنگینی را بر محیط زیست منطقه به دنبال دارد.
صدیقی در مورد وضعیت فعلی آلودگی نفتی چند روز اخیر نیز گفت: بخش زیادی از آلودگی نفتی به جهت توفان در دریا پخش شده و بخشی دیگر در سواحل جمع شده است.
او ادامه داد: در حال حاضر به جهت انجام عملیات پاکسازی توسط پرسنل و کارشناسان اداره کل محیط زیست بوشهر تخمین خسارت وارده ناشی از نشت نفت به دریا و خشکی درساحل استان بوشهر ممکن نیست.
صدیقی تاکید کرد: کارکنان وزارت نفت نیز درحال حاضر با استفاده از مواد پخش کننده نفت در حال پاکسازی دریا از نفت هستند.
او با ابراز تاسف از گفتههای اردشیری معاون ایمنی،بهداشت و محیط زیست وزارت نفت که گفته بود آلودگی نفتی به دریا نرسیده است، گفت: جای تعجب است که ایشان در این زمینه اطلاعی ندارند زیرا تعداد زیادی از پرسنل و ماشینآلات جمعآوری نفت متعلق به شرکت نفت نزدیک به چهار روز است در محل حضور داشته و مشغول عملیات پاکسازی هستند.
صدیقی آخرین مساحت لکه نفتی در ساحل بوشهر را 20 کیلومتر طول و 8 کیلومتر عرض اعلام کرد و افزود: البته لازم به ذکر است که حجم زیادی از این لکه نفتی در دریا در اثر طوفان یا دردریا پخش شده یا درساحل جمع شده است.
-
میش مرغ؛ درفهرست قرمز اتحادیه جهانی حفاظت
همشهری: میش مرغ (Otis tarda) یکی از بزرگترین پرندگان ایران است که از نظر حفاظتی در فهرست قرمز اتحادیه جهانی حفاظت (IUCN) در طبقه آسیبپذیر (VU) قرار دارد.
همچنین اینگونه یکی از پرندگان نادر ایران محسوب میشود که در سال 1346 از سوی کانون شکار و صید آن زمان و سازمان حفاظت محیطزیست فعلی «حمایت شده» اعلام شد. ولی با وجود تمامی این اقدامات، ضروری است از شکار آن جلوگیری شود و برای حفاظت از محلهای جوجهآوری آن بهویژه در شمال غرب کشور اقدامات جدی و فوری به عمل آید. یکی از مهمترین محلهای تجمع و زادآوری میشمرغها در ایران دشتهای اطراف شهرستان بوکان است که جمعیت قابلتوجهی از میشمرغها را حمایت میکند.
هر سال در دشتهای سوتاو و حمامیان، 27 تا 60 قطعه، دشت ینگجه-آلبلاغ، 21 تا 25 قطعه و دشت سه کانیان نیز 10 قطعه میشمرغ شمارش میشود. بهطور کلی، هرچه از شمال غربی ایران به سمت غرب میرویم از تعداد میشمرغها کاسته میشود؛ یعنی دشتهای آذربایجان بیش از دشتهای کردستان، کرمانشاه و همدان میشمرغها را در خود جای داده و میدهد.
شکار میشمرغها در دهه اول انقلاب و قبل از آن یکی از مهمترین دلایل کاهش جمعیت اینگونه بوده است. اغلب زیستگاههای اینگونه شامل تپه ماهورهای کم ارتفاع و دشتهای باز، بهمزارع کشاورزی بهخصوص به اراضی دیم کم بازده تبدیل شده است. تبدیل اراضی، اینگونه را ناچار کرده که مزارع گندم، نخود و جو را بهعنوان زیستگاه خود انتخاب کند. این عامل در مراحل مختلف کاشت، داشت و برداشت محصولات، یعنی در تمام مراحل کشت و زرع به پرنده استرس وارد کرده و همیشه آن را در معرض تهدید و خطر قرار میدهد. کاهش شدید جمعیت میشمرغ در اغلب زیستگاههای مهم آن بهدلیل چرای بیرویه، تخریب پوشش گیاهی، فرسایش خاک، ناامن شدن منطقه و کاهش غذا برای اینگونه نیز بوده است.
همچنین بروز پدیده خشکسالی در سالهای 74 تا 80 نیز از جمله عوامل طبیعی مهم در کاهش جمعیت میشمرغ بوده است، زیرا در زمان خشکسالی گندمزارها و سایر مزارع از جمله مزارع نخود که محل تخمگذاری و تغذیه این پرنده بود، خشک شده و یا ارتفاع رویشی آنها برای انتخاب محل آشیانهسازی و استتار مناسب نبوده است. مسئله مهم دیگر تردد مالکین مزارع در منطقه است. این موضوع باعث رمکردن و فرار میشمرغها از لانه میشود. همچنین برخی افراد آگاهانه یا بدون آگاهی اقدام به جمعآوری تخمها یا جوجهها میکنند که این کار خسارت جبران ناپذیری به جمعیت گونه و تنوع ژنتیک آن وارد میکند.
زیستگاه تخریب شده میشمرغها
این پرنده از جمله پرندگان خشکیزی بوده که زیستگاه اصلی آن دشتهای باز و اغلب بدون درخت، استپها و مراتع است. در یک بررسی در استان آذربایجان غربی، مشخص شده اینگونه بهدلیل تخریب زیستگاه، مزارع و کشتزارها بهخصوص اراضی کشاورزی گندم، جو، نخود و یونجهزارها را بهعنوان زیستگاه جوجهآوری خود انتخاب کرده و در همان زیستگاهها نیز تغذیه، استراحت و زمستانگذرانی میکند. بهدلیل خوی رمنده این پرنده که به حق از انسان فرار میکند، دشتها و اراضی کشاورزی غیرمتمرکز، بدون مزاحمت یا مزاحمت کم را میپسندد.
میشمرغها در لانهسازی از مصالح خاصی استفاده نمیکنند، آنها معمولا دیمزارهای گندم و نخود را بهعنوان محل آشیانهسازی و جوجهآوری انتخاب میکنند تا به راحتی از دید انسان و سایر عوامل مزاحم در امان باشند و جوجهها به منبع اصلی تغذیه خود که گندم و نخود است دسترسی داشته باشند و در مواقع احساس خطر خود را به راحتی مخفی کنند. این پرنده به یونجهزارها و گندمزارها و مزارع جو که تازه درو شده باشد علاقه زیادی دارد و از نخود و حشراتی مانند ملخها، جیرجیرکها و سایر حشرات نیز تغذیه میکند. به همین دلیل در کنترل حشرات مزارع و احتمالا انواع آفات نقش دارد.
دشت سوتاو و حمامیان: در 12 کیلومتری شمال غربی شهر بوکان و در محور بوکان به مهاباد قرار دارد. حداقل و حداکثر ارتفاع دشت بهترتیب1350 و 1400 متر است. این دشت به نسبت، وسیع و بدون درخت بوده که در برخی مناطق هموار و در مناطقی تپه ماهوری است.
حدود 90 درصد دشت زیرکشت گندم است و در 10 درصد باقی مانده نخود و آفتابگردان کشت میشود. معمولا از اوایل زمستان تا اوایل فروردین میشمرغها در آن دیده میشوند؛ زمانی که برف همه منطقه را سفید پوش کرده است. این دشت از تردد کمی برخوردار است و از مهمترین زیستگاههای جوجهآوری میشمرغها در آذربایجان غربی است.
دشت ینگجه- آلبلاغ: در 5 کیلومتری جنوب شرقی شهر بوکان در محور بوکان به سد شهید کاظمی قرار دارد. این دشت دارای کشتزارهای یونجه، نخود و جو است. با توجه به آمار مشاهدات در 9 ماه اول سال میشمرغها در این دشت حضور دارند. با بارش نخستین برف سنگین زمستانی در این دشت، میشمرغها به مناطق دیگر مهاجرت میکنند.
دشت سه کانیان: این دشت در 15 کیلومتری شمال شرقی بوکان و در محور بوکان به میاندواب قرار دارد. این دشت دارای 5 روستا به نامهای سهکانیان، کانی علی گرده، کانی سور، کانی قلا و ارمنی بلاغی است. این دشت نیز یکی از مناطق جوجهآوری میشمرغها محسوب میشود.
دشت باجوند-آزاد: وسعت زیادی دارد و از نظر توپوگرافی بهصورت تپه ماهورهای کمارتفاع بوده و بیشتر دشت بهویژه در اطراف روستاها تبدیل به دیمزارهای گندم شده است. محصول این دشت بهصورت مکانیزه برداشت میشود. دشت باجوند-آزاد دارای 4 روستای باجوند، آزاد، قلقله و سنجاق است. حداقل و حداکثر ارتفاع این دشت 1305 و 1355 متر است که دشتی با پستی و بلندی کم محسوب میشود. جوجهآوری میشمرغها بارها از این دشت گزارش شده است. نکته قابل توجه آن است که از اوایل بهار تا نخستین بارش سنگین زمستانی میشمرغها در این دشت مشاهده میشوند.
دشت فسندوز: این دشت قسمتی از منطقه شکار ممنوع قره قشلاق است که از نظر تقسیمات کشوری در محدوده استان آذربایجان غربی از توابع شهرستان میاندواب است اما از نظر منطقه شکار ممنوع تحت مدیریت اداره کل حفاظت محیطزیست استان آذربایجان شرقی است. این دشت یکی از زیستگاههای غنی محسوب میشود که میشمرغها اغلب طول سال در آن دیده میشوند. یکی از عوامل تخریب این زیستگاه احداث یک پرورشگاه ماهی به وسعت 2000 هکتار است. بهطور کلی، تمام مناطق شکار ممنوع ایران به تخریب زیستگاه و تبدیل اراضی حساس هستند.
جلگه دریاچه ارومیه: این منطقه در حاشیه غربی دریاچه ارومیه و در 32 کیلومتری شمال شرقی شهرستان ارومیه واقع شده است. منطقهای هموار و مرتعی که در مجاورت زمینهای کشاورزی روستاهای انگنه، مرگنلر و خانشان واقع است. آمار مشاهدات این دشت هیچگاه از 6 قطعه بیشتر نبوده اما این نیز یکی از زیستگاههای جوجهآوری میشمرغ است.
بخش خلیفان: این دشت در جنوب مهاباد در محور مهاباد به سردشت قرار دارد. این منطقه شامل روستاهای کانی سیب، گلینان، کانی میران، خلیفان، قادر آوار و قلعهجوغه است. از این منطقه نیز گهگاهی تولیدمثل میشمرغ گزارش شده است و در 9 ماه اول سال میشمرغها در آن مشاهده میشوند.
زرینه اوباتو و دیواندره: این دشت بهعنوان منطقه مهم پرندگان شناخته شده و 5 هزار هکتار وسعت دارد. ارتفاع آن 1800 متر است و در استان کردستان و 65 کیلومتری شمال سنندج واقع شده است. بیشتر مساحت دشت زیرکشت گندم رفته است اما در تپه ماهورها گیاه درمنه بهعنوان گیاه غالب به چشم میخورد. میشمرغها از بهار تا پاییز در این منطقه دیده میشوند و گاهی نیز جوجهآوری میکنند. این منطقه علاوه بر میشمرغها زیستگاه درنای معمولی، کوکر شکم سیاه، کبوتر چاهی، دلیجه و سارگپه پابلند نیز محسوب میشود.
دشت طلسم: این منطقه با 4500 هکتار مساحت یکی از مناطق مهم پرندگان در استان کرمانشاه است. ارتفاع منطقه 1410 متر است و زمینهای منطقه بهعنوان چراگاه و مرتع استفاده میشود و بخشی از آن نیز زیرکشت حبوبات است.
در پیرامون تپه ماهورها نیز گیاه درمنه به چشم میخورد. دشت طلسم در 5 تا 10 کیلومتری جنوب تا جنوب شرقی روستای کرند و 70 کیلومتری غرب و جنوب غربی شهر کرمانشاه واقع شده است. این دشت علاوه بر میشمرغ زیستگاه عقاب طلایی، سارگپه پابلند، طرلان، سارگپه و درنای معمولی است.
دشت گز: این منطقه با 5000 هکتار مساحت یکی از مناطق مهم پرندگان در استان کردستان است. ارتفاع این منطقه 1820 متر و در شمال جاده سنندج به همدان واقع شده است.
میشمرغ در خاورمیانه در 3کشور سوریه، فلسطین و ایران دیده میشود و در ایران در استانهای آذربایجان غربی، شرقی، کردستان و همدان پراکندگی دارد. گاهی نیز تعدادی در پاییز و زمستان در شمال شرقی کشور مشاهده میشوند. اینگونه در ایران در غرب و شمال غرب ایران نظیر حاشیه «دریاچه ارومیه»، اطراف تالابهای «قره قشلاق»، «شورگل، یادگارلو و دورگهسنگی»، «گرده، قیط و میمند»، «دریاچه قوری گل»، «دریاچه قوپی»، «نوروزلو و قازانلو» در آذربایجان شرقی و غربی دیده شده است.
همچنین از مناطق «دیواندره و زرینه اوباتو»، «دشت قروه» و «دشت گز» در استان کردستان و «تالاب هشیلان» و «دشت طلسم» در استان کرمانشاه نیز گزارش شده است. میشمرغها در منطقه «رودجوین و کال شور»، «دشت تایباد» در استانهای خراسان شمالی و رضوی و حاشیه «تالاب میانکاله و خلیج گرگان» در جنوب شرقی دریای خزر نیز مشاهده شدهاند.
-
بودجه 2 میلیاردتومانی انتقال مرجانهای چابهار کجا خرج شد؟
همشهری: با وجود اختصاص بودجه 2میلیارد تومانی برای انتقال مرجانهای چابهار، معاون دریایی سازمان حفاظت محیطزیست از تخریب 2هزار مترمربع از بهترین زیستبومهای مرجانی در چابهار خبر داد و افزود:
مجری طرح توسعه اسکله شهید بهشتی با وجود متوقف بودن عملیات انتقال مرجانها، بدون هماهنگی با سازمان حفاظت محیطزیست، هفتم بهمن ماه جاری شبانه خاکریزی در مناطق مرجانی را از سرگرفته و بخش دیگری از زیستبومهای مرجانی را تخریب کرده است. این درحالی است که بنا به تفاهمنامه موجود میان سازمان محیط زیست و سازمان بنادر و دریانوردی، قرار بود زیستبومهای مرجانی به نقطهای دیگر منتقل شود؛ طرحی که شهریورماه گذشته در نخستین گام اجرایی بهدلیل رعایت نکردن ضوابط و مقررات و آسیب رساندن به مرجانها با پیگیری سازمان حفاظتش محیطزیست متوقف شد.
دکتر محمد باقر نبوی در گفتوگو با همشهری تصریح کرد: مسئولان محلی محیطزیست به محض اطلاع از خاکریزی در مناطق مرجانی، مراتب اعتراض خود را به مجری و کارفرمای طرح توسعه اسکله شهید بهشتی اعلام کردند اما آنها با این توجیه که مجری طرح انتقال مرجانها پایان عملیات انتقال مرجانها را اعلام کرده است، به عملیات خاکریزی ادامه دادند؛ درحالیکه برخلاف این ادعا، مجری طرح انتقال حتی 10 درصد مرجانها را منتقل نکرده و در انتقال همان 10 درصد نیز آسیب جدی به مرجانها وارد شده است.
برایناساس، انتظار میرفت مجری طرح انتقال مرجانها با رفع ایرادات و تجدید نظر در شیوه انتقال، با هماهنگی و نظارت سازمان حفاظت محیطزیست عملیات انتقال را از سر بگیرد نه اینکه پایان عملیات انتقال را اعلام کند؛ ضمن اینکه تنها مرجع ذیصلاح برای اظهارنظر در این زمینه سازمان حفاظت محیطزیست است نه مجری طرح انتقال. به گفته وی هماکنون عملیات خاکریزی با رای مراجع قضایی متوقف شده است.
این گزارش میافزاید: شهریورماه گذشته مجری طرح انتقال مرجانها بدون اعزام ناظر متخصص در منطقه، عملیات اجرایی را آغاز کرد و با وجود نامناسب بودن شرایط محیطی از جمله بالابودن دما و میزان کدورت آب، مرجانها را مثل پاره آجر از بالا رها کرده و در نتیجه بخش عمده صخرههای مرجانی خرد و شکسته شدند؛ به همین دلیل عملیات متوقف شد. این درحالی است که مسئول طرح انتقال مرجانها در گفتوگو با همشهری اعلام کرده بود برای فاز مطالعاتی این طرح یک و نیم میلیارد تومان و برای اجرای طرح 500 میلیون تومان اعتبار اختصاص یافته است.
-
نظر دکتر اسماعیل کهرم دربارۀ 2 قلاده ببر روسی
همشهری، دکتر اسماعیل کهرم: میگویند آدم خوشبین کسی است که از هر اتفاقی، ولو هر قدر ناگوار، یک نتیجه مثبت بگیرد یا لااقل یک پند با ارزش به دست آورد.
یک ضربالمثل هم میگوید، هر لکه ابر سیاه، دارای لبهای نقرهای و روشن است.با این رویکرد بنده هم سعی کردم عینک خوشبینی بر چشم، به واقعه مرگ ببر سیبری نگاه کنم و آنچه در پی میآید نکات مثبتی است که از مرگ این ببر باشکوه و زیبا، میتوان استخراج کرد: ایده تحمیلی ورود ببر سیبری و معرفی آن به عنوان ببر منقرضشده مازندران از ابتدا شکست خورده و بدون پشتوانه علمی و عملی بود و حتی اگر این ببر هم زنده بود در ماهیت و نتیجه محتوم این طرح، تغییری حاصل نمیشد.
حقیقت آن است که در این میان تنها روسیه از این سودا سود برد و 2قلاده پلنگ ایرانی را برای مسابقات زمستانه آسیایی به شهر سوشی برد. ببرها به عنوان مابهازاء به ما تحمیل شدند آن هم زودهنگام و وقتی که ما آمادگی نداشتیم و منطقه محصور میانکاله مهیای پذیرش آنها نبود. ولی مگر ما مجبور به پذیرش زودهنگام این ببرها بودیم؟ مثلا نمیشد به جای دریافت
2 قلاده ببر سیبری از روسیه میخواستیم که در آتشسوزیهای جنگلهای شمال به ما کمک کند؟ حقیقت آن است که آنها خود پیشنهاد کردند که ببرها را ما بپذیریم و آن وقت ما تصمیم گرفتیم که برای آنها برنامهریزی خلقالساعه انجام دهیم و نام «احیای ببر مازندران» را روی این طرح من درآوردی بگذاریم.احیای نسل جانوران حیاتوحش در طبیعت انجام میشود و نه در قفس! در سراسر ایران زیستگاهی برای رها کردن یک قلاده ببر وجود ندارد که بتواند به طور طبیعی نیازهای غذایی ببر را فراهم کند و به انسانها و احشام آنها آسیب وارد نیاورد. بنابراین ببرها محکوم به زندگی در قفس خواهند بود و طبق تعاریف شورای جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) حیوان قفسی در زمره حیاتوحش محسوب نمیشود! و انتقال یک جانور از یک قفس به قفس دیگر احیای نسل نیست ولی قرار بود به این مسئله با عینک خوشبینی بنگریم و یا از آن پندی بپذیریم.
اگر بپذیریم که تمامی سازمانهای این سرزمین برای مردم تشکیل شدهاند و باید به مردم پاسخگو باشند، دلیل پنهانکاریها و اطلاعات قطرهچکانی و با فاصله زمانی چیست؟ در نظر آوریم که از لحظه ورود ببرها به ایران، پردهپوشی و پنهانکاری آغاز شد. سن ببر نر 2 سال و ماده 4/5 سال اعلام شد. بعدها این ارقام هر کدام دو برابر شدند! مسئله ورود نابهنگام ببرها، پس از 8 ماه تنها پس از مرگ ببر نر اعلام شد و همین طور مسئله عدم صدور دفترچه بهداشتی ببرها از طرف روسیه. مثلی است معروف که میگویند در جنگ و اختلاف، اولین قربانی حقیقت است ولی در جریان جنگ لفظی و پاسکاریهای اتهامی بین سازمان حفاظت محیطزیست، باغوحش بزرگ ارم و سازمان دامپزشکی بسیاری از حقایق آشکار شدند. مثلا آنکه ببرها قرار بود تنها یک ماه در باغوحش میهمان باشند ولی مشخص شد که ببرها به کل قفسی بودند و اینکه ببر نر با دیدن نقش خود در استخر وحشت کرده در حالی که ببرهای وحشی با آب کاملا عجین هستند!
اظهارات ضد و نقیض
حقیقت دیگر آنکه برخلاف نظریه سازمان دامپزشکی که توصیه کرده بود به گربههای باغوحش باید گوشت گوساله داد، از گوشت الاغ استفاده میشده، آن هم بدون آزمایش سلامت آنها! و بالاخره آنکه آخرین بسته غذایی شیرها و ببرها(الاغها) از طریق مرزها و قاچاقی وارد ایران شده بودند! ملاحظه میشود که عیان شدن این حقایق آن هم پس از 8 ماه از نتایج مثبت مرگ این ببر به شمار میآیند. بسته شدن باغوحش تهران به طور قطع یک نعمت پنهان بود. این باغوحش در خورشهر تهران نبود که نبود.
در این فضای غبارآلود ناگهان اعلام میشود که ببر جوان مرد! همین. شاهدان عینی گفتند که لاشه آن را داخل یک وانت آبیرنگ گذاشتند و با عجله و شتاب به پارک پردیسان منتقل کردند. ولی چرا؟ بعدها اعلام شد که ببر مذکور مدتی قبل بیمار بوده و حتی تحت عمل جراحی هم قرار گرفته ولی بعدا حالش رو به وخامت گذاشته، 5روز غذا نخورده و مرده. بعد هم فرضیه و مسئله «مشمشه» مطرح شد و این بیماری چنان ناشناخته است که خبرنگاران خارجی و داخلی حتی نمیتوانستند آن را تلفظ کنند. در این میان عکسالعمل 2 نفر از مقامات قابل توجه بود؛ یکی که در جمع خبرنگاران اعلام کرد که اصلا مسئلهای نیست و یک امر عادی است و هیچ اتفاق مهمی نیفتاده! و دیگری که فرمود من نمیدونم چرا مرد؟ خودتان بروید و ببینید! این یعنی اطلاعرسانی در زیباترین فرم آن! یکی از خبرنگاران رادیو به من گفت که 3 روز درصدد گفتوگو با یکی از مسئولان سازمان بوده و پس از چندین تلفن و مراجعه، مسئول مربوطه به مدت 90 ثانیه یک مشت مطالب بستهبندی شده را تحویل شنوندگان رادیو داد؛ در واقع ایشان صحبت کرد ولی چیزی نگفت!
جالب است که همین یکی دو ماه پیش سازمان حفاظت محیطزیست همایش «محیطزیست و رسانه» را برگزار کرد! در این همایش همکاری تنگاتنگ سازمان محیطزیست و رسانهها مورد تأکید قرار گرفت. ظاهراً انتظار میرفت که رسانهها ورود ببرهای سیبری را در بوق و کرنا پوشش دهند ولی وقتی یکی از آنها مرد در مورد آن سکوت کامل اختیار کنند. این نمونه همکاری با رسانهها بود که مدنظر سازمان بود!
به راستی اگر سازمان حفاظت محیطزیست و «باغ وحش بزرگ ارم» مردم را صاحبان اصلی این تشکیلات میدانستند، این طور اطلاع نارسانی میکردند؟ اگر به جای این پردههای ابهام، باغوحش تهران یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل میداد و مردم را در جریان راستین واقعه قرار میداد، وظیفه خود را بهتر انجام نمیداد؟
یک فرصت طلایی
به نظر شما این یک موقعیت طلایی برای باغ وحش تهران نبود تا با مردم درددل کند و مسائلی را در میان بگذارد؟ در تمام مدتی که باغ وحش در تهران فعال است، موقعیتی به این خوبی و نابی به وجود آمده؟ این هم از آن موقعیتها و نعمات پنهانی بود که در سایه مرگ ببر ایجاد شد و متأسفانه قدر آن دانسته نشد و از آن استفاده نشد. در سراسر دنیا سازمانهای محیطزیست و باغوحشها متکی به اطلاعرسانی رسانهها هستند و مثلا جشن تولد برای گوریل 60ساله باغوحش برگزار میکنند و یا تولد یک بچه فیل یا پاندا را جشن میگیرند. اینگونه مراسم صرفا با اتکا به رسانهها برگزار میشود و به سمع و نظر مردم میرسد.
و اما یک سؤال از مقامات 3تشکیلات درگیر مخاصمه! یعنی سازمان حفاظتمحیطزیست، باغوحش تهران و سازمان دامپزشکی. آیا به راستی این ببر در اثر بیماری مشمشه از بین رفت؟ با سؤالاتی که بنده از متخصصان پرسیدهام مشمشه بههیچ عنوان ایجاد جراحت نمیکند که نیاز به عمل جراحی باشد! آیا حقیقت را چند سال بعد خواهیم فهمید؟ نکته جالب آن است که مقامات ما نه تنها کارشناسان داخلی را امر به سکوت کردهاند بلکه آنان دامنه نفوذ خود را به روسیه هم گسترش دادهاند و کارشناسان روسی را نیز تشویق به سکوت محض کردهاند؛ به طوری که ما هیچ مطلبی را در این مورد از آنان نشنیدیم.
نکته آخر که در اصل یک نعمت مخفی است و بزرگترین آن است، اقبالی است که مردم در این مورد نشان دادهاند. به نظر میرسد که با همکاری و اطلاعرسانی (تا آنجا که میدانستند)، خوشبختانه مردم مسئله مرگ ببر نر روسیه را (که حتی اسمی هم برایش تعیین نشده بود)، یک مسئله ملی تلقی کردند و به راستی اینگونه رویکرد به مسائلی مربوط به حیات وحش نمودار بلوغ ذهنی مردم گرامی ما و ضامن حفاظت از حیاتوحش ما خواهد بود.و بالاخره آخرین نعمت پوشیده در این واقعه ناخوشایند، توجه نمایندگان ملت به این امر بود. فراکسیون اصل پنجاهم قانون اساسی (اصل موردی محیطزیست که به راستی از مترقیترین اصول در دنیاست و در آن هرگونه عملیات مخرب محیطزیست را ممنوع میداند)، با ورود قاطعانه و مطلعانه به مسئله، مسئولان را به ترتیب میزان خطا معرفی کرد: 1- سازمان حفاظت محیطزیست، 2- باغوحش ارم که به توصیه سازمان دامپزشکی اعتنا نکرده و از گوشت الاغ به جای گوشت گوساله استفاده کرده و بالاخره 3- سازمان دامپزشکی که کنترلی روی سلامت الاغهای طعمه نداشته است.
آیا به راستی به نظر شما در ورود تحمیلی ببر سیبری، نگهداری آن در یک قفس به مدت 8 ماه، اظهارات ضد و نقیض مسئولان، مرگ بسیار مشکوک ببر نر و مطالبی که پس از آن اظهار شد، هیچ نعمتی یا لااقل عبرتی نهفته نبود؟
ما این نعمت و عبرت را مدیون ببر سیبری میدانیم که با مرگ خود پردهها را کنار زد ولی به راستی در رفتار مسئولان ما تغییر پیدا خواهد شد؟ خدا کند.حکیم مهر به نقل از دکتر اسماعیل کهرم: مردم را به اسم ببر مازندارن فریب ندهید
وضوع مبادله پلنگ ایران با ببر سیبری از اینجا شروع شد که روسیه تصمیم گرفت المپیک زمستانی آینده را در شهری به نام سوشی برگزار کند و این منطقه نیز همچون منطقه ارسباران ایران جزیی از ناحیه رویشی قفقاز محسوب میشود که نسل پلنگ در این منطقه رو به نابودی است. از آنجا که نسل این گونه جانوری در سوشی رو به انقراض است روسیه تصمیم میگیرد برای جلب توجه شرکت کنندگان در المپیک زمستانی نسل پلنگ در این منطقه را به گونهای احیا کند و لذا از ایران درخواست اهدای چند قلاده از این جانور میکند و ایران نیز در ازای اهدای پلنگ به آنها درخواست دو قلاده ببر میکند. بدین ترتیب قرار شد دو قلاده ببر از یکی از باغ وحشهای روسیه به ایران منتقل شود. اما جالب است که آقایان در سازمان محیط زیست ادعا کردهاند که این ببرها از محیط طبیعی گرفته شدند و به ایران آمدند در حالی که شواهد نشان میداد این ادعا صحت ندارد.
اگر یک گنجشک را در قفس بیندازید خودش را به در و دیوار میکوبد ، پس این چگونه ببرهایی بودند که وقتی به قفس منتقل شدند در برابر چشم آن همه خبرنگار و عکاس و فیلمبردار و نور فلاش و غیره نه نعره کشیدند و نه غرش کردند؟! تنها جانوری میتواند اینگونه آسوده خاطر با محیط قفس کنار بیاید که خود در قفس متولد شده باشد. گذشته از این حالا برای اینکه کارشان را توجیه کنند مرتباً میگویند نژاد ببر مازندران و ببر سیبری با هم یکی است. در حالی که چنین نیست و در سال 1322 در منطقه کلاله استان گلستان آخرین ببر مازندران شکار و برای همیشه منقرض شد. پیتر جکسون نیز در کتاب معروف خود مینویسد که در ابتدای قرن بیستم 8 زیر گونه از ببرها شناسایی شده که در این کتاب ببر مازندران را با نام علمی Panthera Tigris Vergata و ببر سیبری یا آمور را هم با نام علمی Panthera Tigris Altaica مشخص کرده است. خب این طبیعی است که همه این 8 نوع ببر با هم تشابه ژنتیکی داشته باشند اما این به این معنی نیست که اینها همهشان با هم یکی هستند. در این کتاب گفته شده که وزن ببر نر مازندران بین 170 تا 240 کیلو است اما وزن ببر سیبری 180 تا 306 کیلو است. وقتی چنین تفاوتی از نظر وزن بین این دو وجود داشته چطور میتوان ادعا کرد اینها با هم یکی هستند؟!
حالا میخواهند ببرها را به میانکاله ببرند، آنهم فقط در 50 هکتار از میانکاله! موش هم در این 50 هکتار نمیتواند غذا پیدا کند، چه رسد به ببر! پس قرار است این حیوان از چه چیزی تغذیه کند و لابد تغذیه هم دستی صورت میگیرد که در این صورت هر قلاده از این حیوان هر هفته حداقل 40 کیلوگرم گوشت خالص نیاز دارد. حالا حفاظت از پناهگاه 68 هزار هکتاری میانکاله برای محیطبانان بدبخت و مظلوم آن کم بود که از این پس غم سیرکردن شکم این دو ببر هم به آن اضافه میشود. حال پرسش این است که جانوری را که میخواهند در اسارت نگهداری کنند و تغذیهاش هم دستی صورت میگیرد چطور میتوان ادعای احیای آن را در طبیعت داشت؟ بنابراین این مبادله پلنگ با ببر نه مبنای علمی داشته و نه ارتباطی به سازمان محیط زیست داشته است. مگر مردم را بیسواد فرض کردیم که چنین ادعاهایی را مطرح میکنیم و اصلاً این کار در شرح وظایف سازمان محیط زیست نیست. در حالی که این مبادله میتوانست بین دو باغ وحش ایران و روسیه صورت گیرد نه سازمان محیط زیست. به همین دلیل است که این روزها بارها با خود میگویم صد رحمت به سرکار خانم جوادی، ریاست سابق سازمان محیط زیست، لااقل ایشان دیگر از این کارها نکردند. اصلاً آیا بهتر نبود این پولهایی که قرار است صرف نگهداری این دو ببر غیربومی در ایران شود صرف خروج دام مازاد بر ظرفیت مراتع در میانکاله و سایر مناطق میشد؟
-
مغز پرندههای چرنوبیل کوچک است
همشهری: پرندههایی که در محل حادثه هستهای چرنوبیل زندگی میکنند مغز کوچکتری دارند.
بر اساس پژوهشی جدید که در نشریه “پلاس وان” چاپ شده، با بررسی 550 پرنده از 48 گونه مختلف این منطقه، مشخص شده است که در اثر نشت مواد رادیواکتیو پرندههای چرنوبیل مغزشان 5 درصد کوچکتر است.
اندازه مغز پرندههای یک ساله بهطور قابل ملاحظهای کوچکتر از پرندههای پیرتر است.
گفتهمیشود کوچکی اندازه مغز با کاهش توانایی شناخت ارتباط دارد.
این موضوع را گروهی از پژوهشگران نروژ، فرانسه و آمریکا به سرپرستی پروفسور تیموثی موسهاو از دانشگاه کارولینای جنوبی و دکتر مولر از دانشگاه پاریس جنوبی کشف کردهاند.
در آوریل 1986 راکتور شماره 4 در نیروگاه هستهای چرنوبیل منفجر شد.
بعد از این حادثه ردی از رادیو اکتیو، تقریبا در همه کشورهای نیمکره شمالی پیدا شد.
بعد از آن تحقیقهای مختلفی برای بررسی تاثیر رادیواکتیو بر محیط و موجودات زنده منطقه انجام شده است که این مورد هم یکی از این نمونه تحقیقهاست.
اصولا پرندههای تحت استرس میتوانند برخی از ارگانهایشان را برای تطبیق با شرایط سخت محیط زیست تغییر بدهند.
به عنوان مثال پرندههای مهاجر که مسافتی طولانی را طی کردهاند اغلب بخشهای مشخصی از بدنشان را منقبض و کوچک
میکنند تا از انرژی، استفاده بهتری بکنند.اما به گفته پژوهشگران مغز آخرین عضوی است که برای این کار قربانی میشود و به عبارتی اصولا پرندهها مغزشان را کوچک نمیکنند.
هنوز مشخص نیست که چه مکانیزمی مغز آنها را کوچک می کند و دانشمندان حدس میزنند رادیواکتیو ممکن است روی دیگر اعضای بدن پرندهها نیز تاثیر گذاشته باشد.
-
مارها در گذشته پا داشته اند
همشهری: دانشمندان با استفاده از فناوری تصویری سه بعدی با استفاده از اشعه ایکس دریافتهاند که مارها در دوره تکامل، پاهای خود را از دست دادهاند
به گزارش ایسنا، محققان امیدوارند که اطلاعات جدید به حل مساله منشا مارها کمک کند که آیا آنها به نژاد مارمولک خاکی تعلق دارند یا به گونهای که در اقیانوسها زندگی میکند.
اکنون تصاویر دقیق سه بعدی نشان داده که ساختار داخلی استخوان پای یک مار قدیمی با پاهای مارمولک خاکی شباهت بسیاری دارد.
تنها سه نمونه از فسیلهای ماری با استخوانهای پای محفوظ مانده وجود دارند.
مار «Eupodophis descouensi» که در این آزمایش مورد استفاده قرار گرفته، 10 سال پیش در صخرههای 95 میلیون ساله در لبنان کشف شد. همراه این جانور 50 سانتی یک پای کوچک دو سانتیمتری نیز وجود داشت که به لگن خاصره آن چسبیده بود.
تصاویر سه بعدی با رزولوشن بالا از پای مدفون کوچک نشان میدهد که این گونه مار پاهای خود را در اثر رشد آنها از دست داده است. همچنین در این تصاویر معلوم شد که پای دوم مخفی این فسیل در حقیقت از زانو خم شده و چهار استخوان قوزک دارد اما هیچ اثری از استخوان پا یا انگشت وجود نداشت.
-
پرورش ماهی در قفس
سبزپرس: با حضور معاون وزیر جهاد کشاورزی و ریاست سازمان شیلات ایران، استاندار گیلان ومدیران دستگاههای مربوطه اجرای طرح آزمایشی “پرورش ماهی در قفس ” برای نخستینن بار در دریای خزر و در منطقه جفرود بندرانزلی اجرا شد. در افتتاح این مراسم مدیر کل شیلات گیلان با اشاره به اینکه امروز روز تحقق یکی از آرزوهای قدیمی ما است، گفت: بر کسی پوشیده نیست روند طبیعی بر ما محدودیتهایی اعمال می کند که نمی توانیم از دریا برداشت بیشتری را انتظار داشته باشیم و برای بهره برداری پایدار ، اعمال مدیریت خوب در حفاظت از ذخایر دریایی باید از شیوه های نوین و رایج و پر بازده استفاده کنیم.
حجت سعیدی دواجی ایجاد اشتغال مولد، عدم محدودیت درزمینه آب، عدم محدودیت در زمین، حفظ ذخابر ماهیان دریایی، سرعت بالای تولید، پایین بودن سیوع و انتقال بیماری و استفاده از پسماندهای غذایی را از جمله مزیتهای این طرح خواند و تاکید کرد: امکان سنجی مشاور نروژی ظرفیت تولید در بخش پرورش ماهی در قفس در استان گیلان را 200 هزار تن با توانایی ایجاد اشتغال مستقیم و غیر مستقیم برای قریب به 80 هزار نفر را اعلام کرده است که این برای جامعه صیادی گیلان نوید بزرگی است.
سعیدی گفت : اگرچه مطالعات انجام شده امکان کار با طرفیت 120 تن را برای ما ممکن می کرد؛ اما در این طرح پایلوت ظرفیت 80 تنی پیش بینی شده که 30 تن از این ظرفیت به ماهیان خاویاری ( فیل ماهی ) و 50 تن آن به ماهیان استخوانی ( ماهی آزاد ) اختصاص دارد. قفس ها که با بیش از 90 درصد دانش بومی ، از جنس مطلوب و مقاوم پلی اتیلنی ساخته شده است که خود بومی بودن دانش این سازه می تواند در کاهش هزینه تاثیر مثبتی ایفا کند .
وی با اعلام اینکه اعتبار فاز نخست این طرح 370 میلیون تومان است که در سفر سوم هیات دولت نیز پیشنهاد مبلغ سه میلیارد تومان ارائه شد که مورد موافقت قرار گرفته است ، افزود : مدت زمانی که تا بهره برداری از ماهیان پرورش یافته در قفس درون دریا طول می کشد 2 سال است که می کوشیم این زمان را کمتر کنیم. مدیر کل شیلات گیلان تاکید کرد تمامی 320 کیلومتر نوار ساحلی گیلان قابلیت اجرای این طرح را دارد.
سرمایه گذاری در بخش پرورش ماهی در قفس مناسب و زود بازده
معاون وزیر جهاد کشاورزی و ریاست سازمان شیلات ایران در سخنانی با تاکید بر اینکه باید از تمامی پتانسیلهای موجود آبزی پروری بعنوان یک مزیت برجسته در ایجاد اشتغال پایدار، امنتیت غذایی استفاده شود گفت: ما در سازمان شیلات ایران از هر فرد حقیقی و حقوقی که بخواهد در این بخش ورود کند به هم به لحاظ فنی و هم به لحاظ تسهیلات حمایت همه جانبه می کنیم.
سید امین اله تقوی گفت :« این طرح دو نیاز عمده دارد که یکی تامین بچه ماهی و دیگری تسهیلات است که سازمان شیلات ایران در هردو مورد حامی بخش خصوصی خواهد بود حتی ما در برنامه خود زنجیر وار حمایت تولید کنندگان بچه ماهی را داریم که در واقع آسودگی خیال متقابلی برای هردو سوی جریان یعنی هم پرورش دهنده مولد و بجه ماهی و هم پرورش دهنده در قفس خواهد بود ضمن آنکه تا زمان انجام مزایده ها ما این نهاده را از طریق مراکز باز سازی ذخایر خود تامین و در اختیار پرورش دهندگان قرار می دهیم.»
معاون وزیر جهاد کشاورزی انجام این طرح پایلوت با سرمایه گذاری بخش خصوصی در کنار حمایت همه جانبه شیلات ایران نشان از تمایل توام با حمایت سازمان شیلات برای سپردن امور بدست مردم خواند و گفت :« ما در رایزنی های خود با بانک ها قصد آن داریم که با فراهم کردن تسهیلات مناسب ، طی مدت سه سالی که ماهیان پرورشی در قفس به بهره برداری می رسند سازمان شیلات ایران این باز پرداخت را پذیرا شده وفرصت استمهال سه ساله ای برای تولید کننده فراهم شود لذا این گوی و این میدان ما از تمامی تولید کنندگان برای ورود به این کار دعوت می کنیم»
وی در ادامه پرورش ماهیان خاویاری در ساحل، توسعه کشت میگو در استانهاتی شمالی، ماهی دار کردن آبندانها ، استفاده از چاه آبهای دو منظوره برای آبیاری کشاورزی و آبزی پروری را از پتانسیل های شمال کشور و خاصه گیلان خواند گفت: باید صنعت شیلات در گیلان که از گذشته به شیلاتش شناخته می شد هرچه پر رونق تر شود.
بهره برداری بیشتر معیار مالکیت خزر
همچنین در این مراسم استاندار گیلان اظهار داشت: دریای خزر مزرعه بزرگی برای پرورش ماهیان خاویاری ، سفید و آزاد خواهد بود و ما حتما مجوز تولید ماهی قزل آلا را نیز خواهیم گرفت .
روح اله قهرمانی چابک تاکید کرد : بحثهایی که از سهم 20 درصدی و 30 درصدی ما از دریای خزر مطرح می شود دلیلی نیست ، هرکس که در حاشیه خزر زندگی می کند هر قدر از نعمت الهی دریا بیشتر استفاده کند صاحب آن خواهد بود و ما می خواهیم جامعه صیادی ما با رویکرد استفاده از مزیت های آبزی پروری از برداشت سنتی فاصله بگیرد.
وی گفت : اینک که ما طرح تعدیل پره های صیادی را دنبال می کنیم چه بهتر که تعاونی های در قالب پرورش ماهی در قفس در دریا تاسیس شوند و امیدواریم سراسر دریای خزر به قفس های پرورش تولید ماهی تبدیل شود.
گفتنی است 62 کشور در دنیا پرورش ماهی در قفس در دریا را انجام می دهند که نروژ ، شیلی و ژاپن رتبه های برتر را دارند.
منابع طبیعی و سازمان شیلات توافق کامل دارند
رئیس سازمان شیلات ایران در حاشیه این مراسم در گفتگوی کوتاهی با سبز پرس در خصوص اینکه ادارات منابع طبیعی و آبخیزداری و سازمان شیلات هر دو زیر مجموعه وزارت جهاد کشاورزی هستند؛ اما در مواردی دچار پاره ای مسائل می شوند و با توجه به اینکه استفاده از آبندانه، آبهای داخلی و پرورش در سواحل تبلیغ می شود، آیا هماهنگی لازم انجام گرفته است، گفت : تمامی هماهنگی های لازم در سطح وزارت خانه حاصل شده و ما و سازمان جنگلها هماهنگی کامل داریم و هرکسی که مشکلی دارد به ما رجوع کند مطمئن باشد که حل خواهد شد.
تقوی در پاسخ به سوال دیگر ما مبنی بر چگونگی وضعیت نهایی تعدیل پره های صیادی اظهار داشت : از آنجائیکه ما در فصل تعیین بودجه هستیم تمام تلاش خود را به کار بسته ایم تا بتوانیم اعتبار لازم را تامین کنیم تا همانطور که شناورهای کیلکا تعدیل شد بتوانیم با اعتبار خوبی پره ها را نیز برای وضعیت مطلوب اقتصادی تعدیل کنیم.
ضمن آنکه ترویج روش های پرورش در قفس ، پرورش در ساحل ، ماهی دار کردن آببندان ها فرصتهایی است که در قبال محدودیت های اکولوژیک به کمک ما و جامعه صیادی می آید.
گفتنی است استان گیلان 75 شرکت تعاونی پره ثبت شده دارد که 56 تا از آنها فعال بوده با حدود 5 هزار و ششصد نفر که این میزان باید به رقم 35 شرکت تعاونی جهت توجیه اقتصادی پره های صیادی برسد.