در هوای پاکیزه گاهی باید سر به هوا بود/ تصویر

دیده بان حقوق حیوانات/ رضا شیرازی: وقت هایی هست که خسته می شوی از زندگی، خسته از نداشتن داشتنی ها، خسته از تمام نگاهها، خسته از تکرار پیاپی روزها و روزمرگی ها، وقت هایی که فاصله ایی است بین  ماندن و رفتن؛ یک فاصله ممتد، وقت هایی که خواستن توانستن نمی شود؛ وقت هایی که قلب هایمان کوچکتر از غصه هایمان می شود و دیگر نمی توان اشک ها را پشت پلک ها مخفی کرد.

وقتهایی که غم نان و دغدغه های زندگی ماشینی نمی گذارد تا طاقتمان طاق شود از آزارحیوانات، کشته شدن پلنگها و خرسها، از شکار، از  خشک شدن دریاچه، آن وقت است که گاهی باید سر به هوا بود.

سر را که بالا کنی آسمان را می بینی و دسته ای از پرندگان مهاجر را. آن وقت است که می فهمی هیچ چیز آرامت نمی کند جز دل بریدن و رفتن. ماندن همیشه خوب نیست گاهی برای بودن، برای ماندن و برای رسیدن باید رفت اگر نروی اگر بمانی هر آنچه ماندنی است خواهد رفت. رفتن همیشه بد نیست، فقط آنگونه باید بروی که دیده شوی هر چند دور هر چند بالا … باید نبودنت مثل بودنت حس شود.

چنان برو که هیچ نگاهی نتواند رفتنت را، دل کندنت را و پرکشیدنت را  از جایی که روزگاری دوستش می داشتی و اکنون تورا قدر نمی داند انکار کند… برو از این خاک، فقط برو … راهی شو به جایی که قدر داشتنت را می دانند…  وقتی بروی نبودنت، نداشتنت و آرزوی حضورت  بیشتر احساس می شود…  گاهی باید بروی تا رد پایی از تو بماند که دیگر نیستی و یا اینکه روزی بودی…   برو… سفرت بخیر…

حاصل سر به هوا بودن من/ آبان یکهزار وسیصد و نود و یک بر فرازتهران

عکس: رضا شیرازی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید