حمله گراز به چادر نيما فلاح و سحر ولدبيگي در رالی ایرانی و کشتن گراز!!!

دیده بان حقوق حیوانات ایران: نيما فلاح در بخشي از نشست خبری رالی ایرانی که به همت خبرگزاری ایسنا برگزار شده بود،  به سختي‌هاي راه اشاره كرد و اتفاقي كه برايشان افتاد را تعريف كرد. او گفت: نيمه شب بود و در چادر استراحت مي‌كرديم كه ناگهان صداي گلوله شنيديم و وقتي پيگير شديم متوجه شديم كه يك گراز به چادر ما حمله كرده و نگهبان بيرون از چادر براي اينكه گراز به چادر ما وارد نشود او را كشته بود. تصور كنيد در شب صداي گلوله و … مي‌گويي من مي‌خواهم به خانه خودم بروم، ولي واقعا دلم مي‌خواست دوستان ديگر هم بودند و مي‌ديدند؛ واقعا شرايط سختي بود.

Animal-Rights-Watch--ARW-1-1150
وي درباره‌ي در يك گروه قرار گرفتن خودش و همسرش كه چگونه اتفاق افتاد؟ خاطرنشان كرد: من و سحر روزي كه به اين كار دعوت شديم قرار نبود كه در يك تيم باشيم يعني به طور جداگانه با هر يك از ما قرارداد بستند و احتمال اين را دادند كه هر كدام در يك گروه ديگر باشيم. ما نيز با علم بر اين، كار را شروع كرديم.
فقط خدا نخواست كه ما انصراف بدهيم.
اين بازيگر سينما و تلويزيون در بخش ديگري از گفت‌وگوي خود با بيان اينكه اين صحنه‌ها و اتفاق‌ها قابل تعريف كردن نيستند و مخاطبان بايد همگي آن را ببينند خاطرنشان كرد: در طول كار با سكانس‌هاي طراحي شده‌اي درگير مي‌شديم كه مي‌فهميديم يك فيلمنامه‌اي هست كه تمام دوستان متوجه مي‌شوند كه لحظه به لحظه چه اتفاقي مي‌افتد و حتي روش‌هاي مختلف و احتمالات را در نظر مي‌‌گرفتند. اگر من زياد تعريف كنم مي‌گويند نمك و فلفلش را زياد مي‌كند. دوست دارم كه مخاطبان خودشان ببينند.
فلاح با اشاره به اينكه در مراسمي همگي به هم اعلام كرديم به خاطر همديگر تا پايان مسابقه مي‌ايستيم، افزود: براي من عكس‌العمل‌هاي تست نشده‌اي كه من بابت شرايط انجام مي‌دهم، جذاب است. همين طور براي ديگر دوستان نيز شرايط خيلي سخت بود و فقط خدا نخواست كه ما انصراف بدهيم.

دیدگاه‌ها

2 پاسخ به “حمله گراز به چادر نيما فلاح و سحر ولدبيگي در رالی ایرانی و کشتن گراز!!!”

  1. maziar نیم‌رخ

    به نام خدا
    فرق ما با بقیه اینه که در دیگر نقاط دنیا حیوان را فراری می دادند نه اینکه بکشنش،ما ایرانی ها همیشه راحت ترین راه را انتخاب می کنیم (نابود کردن)!!!!!

  2. بهرام نیم‌رخ

    من خودم به شخصه بیشتر از ده بار در جنگل های عباس آباد بهشهر شبو به صبح رسوند ولی گراز بهم حمله نکرد..حسیووای زبون بسته تا آدمو میبینن مثل برق در میرن

دیدگاهتان را بنویسید