نظر دکتر اسماعیل کهرم دربارۀ 2 قلاده ببر روسی

همشهری، دکتر اسماعیل کهرم: می‌گویند آدم خوشبین کسی است که از هر اتفاقی، ولو هر قدر ناگوار، یک نتیجه مثبت بگیرد یا لااقل یک پند با ارزش به دست آورد.

یک ضرب‌المثل هم می‌گوید، هر لکه ابر سیاه، دارای لبه‌ای نقره‌ای و روشن است.با این رویکرد بنده هم سعی کردم عینک خوشبینی بر چشم، به واقعه مرگ ببر سیبری نگاه کنم و آنچه در پی می‌آید نکات مثبتی است که از مرگ این ببر باشکوه و زیبا، می‌توان استخراج کرد: ایده تحمیلی ورود ببر سیبری و معرفی آن به عنوان ببر منقرض‌شده مازندران از ابتدا شکست خورده و بدون پشتوانه علمی و عملی بود و حتی اگر این ببر هم زنده بود در ماهیت و نتیجه محتوم این طرح، تغییری حاصل نمی‌شد.

حقیقت آن است که در این میان تنها روسیه از این سودا سود برد و 2قلاده پلنگ ایرانی را برای مسابقات زمستانه آسیایی به شهر سوشی برد. ببرها به عنوان مابه‌ازاء به ما تحمیل شدند آن هم زودهنگام و وقتی که ما آمادگی نداشتیم و منطقه محصور میانکاله مهیای پذیرش آنها نبود. ولی مگر ما مجبور به پذیرش زودهنگام این ببرها بودیم؟ مثلا نمی‌شد به جای دریافت
2 قلاده ببر سیبری از روسیه می‌خواستیم که در آتش‌سوزی‌های جنگل‌های شمال به ما کمک کند؟ حقیقت آن است که آنها خود پیشنهاد کردند که ببرها را ما بپذیریم و آن وقت ما تصمیم گرفتیم که برای آنها برنامه‌ریزی خلق‌الساعه انجام دهیم و نام «احیای ببر مازندران» را روی این طرح من درآوردی بگذاریم.

احیای نسل جانوران حیات‌وحش در طبیعت انجام می‌شود و نه در قفس! در سراسر ایران زیستگاهی برای رها کردن یک قلاده ببر وجود ندارد که بتواند به طور طبیعی نیازهای غذایی ببر را فراهم کند و به انسان‌ها و احشام آنها آسیب وارد نیاورد. بنابراین ببرها محکوم به زندگی در قفس خواهند بود و طبق تعاریف شورای جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) حیوان قفسی در زمره حیات‌وحش محسوب نمی‌شود! و انتقال یک جانور از یک قفس به قفس دیگر احیای نسل نیست ولی قرار بود به این مسئله با عینک خوشبینی بنگریم و یا از آن پندی بپذیریم.

اگر بپذیریم که تمامی سازمان‌های این سرزمین برای مردم تشکیل شده‌اند و باید به مردم پاسخگو باشند، دلیل پنهان‌کاری‌ها و اطلاعات قطره‌چکانی و با فاصله زمانی چیست؟ در نظر آوریم که از لحظه ورود ببرها به ایران، پرده‌پوشی و پنهان‌کاری آغاز شد. سن ببر نر 2 سال و ماده 4/5 سال اعلام شد. بعدها این ارقام هر کدام دو برابر شدند! مسئله ورود نابهنگام ببرها، پس از 8 ماه تنها پس از مرگ ببر نر اعلام شد و همین طور مسئله عدم صدور دفترچه بهداشتی ببرها از طرف روسیه. مثلی است معروف که می‌گویند در جنگ و اختلاف، اولین قربانی حقیقت است ولی در جریان جنگ لفظی و پاس‌کاری‌های اتهامی بین سازمان حفاظت محیط‌زیست، باغ‌وحش بزرگ ارم و سازمان دامپزشکی بسیاری از حقایق آشکار شدند. مثلا آنکه ببرها قرار بود تنها یک ماه در باغ‌وحش میهمان باشند ولی مشخص شد که ببرها به کل قفسی بودند و اینکه ببر نر با دیدن نقش خود در استخر وحشت کرده در حالی که ببر‌های وحشی با آب کاملا عجین هستند!

اظهارات ضد و نقیض

حقیقت دیگر آنکه برخلاف نظریه سازمان دامپزشکی که توصیه کرده بود به گربه‌های باغ‌وحش باید گوشت گوساله داد، از گوشت الاغ استفاده می‌شده، آن هم بدون آزمایش سلامت آنها! و بالاخره آنکه آخرین بسته غذایی شیرها و ببرها(الاغ‌ها) از طریق مرزها و قاچاقی وارد ایران شده بودند! ملاحظه می‌شود که عیان شدن این حقایق آن هم پس از 8 ماه از نتایج مثبت مرگ این ببر به شمار می‌آیند. بسته شدن باغ‌وحش تهران به طور قطع یک نعمت پنهان بود. این باغ‌وحش در خورشهر تهران نبود که نبود.

در این فضای غبارآلود ناگهان اعلام می‌شود که ببر جوان مرد! همین. شاهدان عینی گفتند که لاشه آن را داخل یک وانت آبی‌رنگ گذاشتند و با عجله و شتاب به پارک پردیسان منتقل کردند. ولی چرا؟ بعدها اعلام شد که ببر مذکور مدتی قبل بیمار بوده و حتی تحت عمل جراحی هم قرار گرفته ولی بعدا حالش رو به وخامت گذاشته، 5روز غذا نخورده و مرده. بعد هم فرضیه و مسئله «مشمشه» مطرح شد و این بیماری چنان ناشناخته است که خبرنگاران خارجی و داخلی حتی نمی‌توانستند آن را تلفظ کنند. در این میان عکس‌العمل 2 نفر از مقامات قابل توجه بود؛ یکی که در جمع خبرنگاران اعلام کرد که اصلا مسئله‌ای نیست و یک امر عادی است و هیچ اتفاق مهمی نیفتاده! و دیگری که فرمود من نمی‌دونم چرا مرد؟ خودتان بروید و ببینید! این یعنی اطلاع‌رسانی در زیباترین فرم آن! یکی از خبرنگاران رادیو به من گفت که 3 روز درصدد گفت‌وگو با یکی از مسئولان سازمان بوده و پس از چندین تلفن و مراجعه، مسئول مربوطه به مدت 90 ثانیه یک مشت مطالب بسته‌بندی شده را تحویل شنوندگان رادیو داد؛ در واقع ایشان صحبت کرد ولی چیزی نگفت!

جالب است که همین یکی دو ماه پیش سازمان حفاظت محیط‌زیست همایش «محیط‌زیست و رسانه» را برگزار کرد! در این همایش همکاری تنگاتنگ سازمان محیط‌زیست و رسانه‌ها مورد تأکید قرار گرفت. ظاهراً انتظار می‌رفت که رسانه‌ها ورود ببرهای سیبری را در بوق و کرنا پوشش دهند ولی وقتی یکی از آنها مرد در مورد آن سکوت کامل اختیار کنند. این نمونه همکاری با رسانه‌ها بود که مدنظر سازمان بود!

به راستی اگر سازمان حفاظت محیط‌زیست و «باغ وحش بزرگ ارم» مردم را صاحبان اصلی این تشکیلات می‌دانستند، این طور اطلاع نارسانی می‌کردند؟ اگر به جای این پرده‌های ابهام، باغ‌وحش تهران یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل می‌داد و مردم را در جریان راستین واقعه قرار می‌داد، وظیفه خود را بهتر انجام نمی‌داد؟

یک فرصت طلایی

به نظر شما این یک موقعیت طلایی برای باغ وحش تهران نبود تا با مردم درددل کند و مسائلی را در میان بگذارد؟ در تمام مدتی که باغ وحش در تهران فعال است، موقعیتی به این خوبی و نابی به وجود آمده؟ این هم از آن موقعیت‌ها و نعمات پنهانی بود که در سایه مرگ ببر ایجاد شد و متأسفانه قدر آن دانسته نشد و از آن استفاده نشد. در سراسر دنیا سازمان‌های محیط‌زیست و باغ‌وحش‌ها متکی به اطلاع‌رسانی رسانه‌ها هستند و مثلا جشن تولد برای گوریل 60ساله باغ‌وحش برگزار می‌کنند و یا تولد یک بچه فیل یا پاندا را جشن می‌گیرند. اینگونه مراسم صرفا با اتکا به رسانه‌ها برگزار می‌شود و به سمع و نظر مردم می‌رسد.

و اما یک سؤال از مقامات 3تشکیلات درگیر مخاصمه! یعنی سازمان حفاظت‌محیط‌زیست، باغ‌وحش تهران و سازمان دامپزشکی. آیا به راستی این ببر در اثر بیماری مشمشه از بین رفت؟ با سؤالاتی که بنده از متخصصان پرسیده‌ام مشمشه به‌هیچ عنوان ایجاد جراحت نمی‌کند که نیاز به عمل جراحی باشد! آیا حقیقت را چند سال بعد خواهیم فهمید؟ نکته جالب آن است که مقامات ما نه تنها کارشناسان داخلی را امر به سکوت کرده‌اند بلکه آنان دامنه نفوذ خود را به روسیه هم گسترش داده‌اند و کارشناسان روسی را نیز تشویق به سکوت محض کرده‌اند؛ به طوری که ما هیچ مطلبی را در این مورد از آنان نشنیدیم.

نکته آخر که در اصل یک نعمت مخفی است و بزرگ‌ترین آن است، اقبالی است که مردم در این مورد نشان داده‌اند. به نظر می‌رسد که با همکاری و اطلاع‌رسانی (تا آنجا که می‌دانستند)، خوشبختانه مردم مسئله مرگ ببر نر روسیه را (که حتی اسمی هم برایش تعیین نشده بود)، یک مسئله ملی تلقی کردند و به راستی اینگونه رویکرد به مسائلی مربوط به حیات وحش نمودار بلوغ ذهنی مردم گرامی ما و ضامن حفاظت از حیات‌وحش ما خواهد بود.و بالاخره آخرین نعمت پوشیده در این واقعه ناخوشایند، توجه نمایندگان ملت به این امر بود. فراکسیون اصل پنجاهم قانون اساسی (اصل موردی محیط‌زیست که به راستی از مترقی‌ترین اصول در دنیاست و در آن هرگونه عملیات مخرب محیط‌زیست را ممنوع می‌داند)، با ورود قاطعانه و مطلعانه به مسئله، مسئولان را به ترتیب میزان خطا معرفی کرد: 1- سازمان حفاظت محیط‌زیست، 2- باغ‌وحش ارم که به توصیه سازمان دامپزشکی اعتنا نکرده و از گوشت الاغ به جای گوشت گوساله استفاده کرده و بالاخره 3- سازمان دامپزشکی که کنترلی روی سلامت الاغ‌های طعمه نداشته است.

آیا به راستی به نظر شما در ورود تحمیلی ببر سیبری، نگهداری آن در یک قفس به مدت 8 ماه، اظهارات ضد و نقیض مسئولان، مرگ بسیار مشکوک ببر نر و مطالبی که پس از آن اظهار شد، هیچ نعمتی یا لااقل عبرتی نهفته نبود؟
ما این نعمت و عبرت را مدیون ببر سیبری می‌دانیم که با مرگ خود پرده‌ها را کنار زد ولی به راستی در رفتار مسئولان ما تغییر پیدا خواهد شد؟ خدا کند.

حکیم مهر به نقل از دکتر اسماعیل کهرم: مردم را به اسم ببر مازندارن فریب ندهید

وضوع مبادله پلنگ ایران با ببر سیبری از اینجا شروع شد که روسیه تصمیم گرفت المپیک زمستانی آینده را در شهری به نام سوشی برگزار کند و این منطقه نیز همچون منطقه ارسباران ایران جزیی از ناحیه رویشی قفقاز محسوب می‌شود که نسل پلنگ در این منطقه رو به نابودی است. از آنجا که نسل این گونه جانوری در سوشی رو به انقراض است روسیه تصمیم می‌گیرد برای جلب توجه شرکت کنندگان در المپیک زمستانی نسل پلنگ در این منطقه را به گونه‌ای احیا کند و لذا از ایران درخواست اهدای چند قلاده از این جانور می‌کند و ایران نیز در ازای اهدای پلنگ به آنها درخواست دو قلاده ببر می‌کند. بدین ترتیب قرار شد دو قلاده ببر از یکی از باغ وحش‌های روسیه به ایران منتقل شود. اما جالب است که آقایان در سازمان محیط زیست ادعا کرده‌اند که این ببرها از محیط طبیعی گرفته شدند و به ایران آمدند در حالی که شواهد نشان می‌داد این ادعا صحت ندارد.

اگر یک گنجشک را در قفس بیندازید خودش را به در و دیوار می‌کوبد ، پس این چگونه ببرهایی بودند که وقتی به قفس منتقل شدند در برابر چشم آن همه خبرنگار و عکاس و فیلمبردار و نور فلاش و غیره نه نعره کشیدند و نه غرش کردند؟! تنها جانوری می‌تواند اینگونه آسوده خاطر با محیط قفس کنار بیاید که خود در قفس متولد شده باشد. گذشته از این حالا برای اینکه کارشان را توجیه کنند مرتباً می‌گویند نژاد ببر مازندران و ببر سیبری با هم یکی است. در حالی که چنین نیست و در سال 1322 در منطقه کلاله استان گلستان آخرین ببر مازندران شکار و برای همیشه منقرض شد. پیتر جکسون نیز در کتاب معروف خود می‌نویسد که در ابتدای قرن بیستم 8 زیر گونه از ببرها شناسایی شده که در این کتاب ببر مازندران را با نام علمی Panthera Tigris Vergata و ببر سیبری یا آمور را هم با نام علمی Panthera Tigris Altaica مشخص کرده است. خب این طبیعی است که همه این 8 نوع ببر با هم تشابه ژنتیکی داشته باشند اما این به این معنی نیست که اینها همه‌شان با هم یکی هستند. در این کتاب گفته شده که وزن ببر نر مازندران بین 170 تا 240 کیلو است اما وزن ببر سیبری 180 تا 306 کیلو است. وقتی چنین تفاوتی از نظر وزن بین این دو وجود داشته چطور می‌توان ادعا کرد اینها با هم یکی هستند؟!

حالا می‌خواهند ببرها را به میانکاله ببرند، آنهم فقط در 50 هکتار از میانکاله! موش هم در این 50 هکتار نمی‌تواند غذا پیدا کند، چه رسد به ببر! پس قرار است این حیوان از چه چیزی تغذیه کند و لابد تغذیه هم دستی صورت می‌گیرد که در این صورت هر قلاده از این حیوان هر هفته حداقل 40 کیلوگرم گوشت خالص نیاز دارد. حالا حفاظت از پناهگاه 68 هزار هکتاری میانکاله برای محیط‌بانان بدبخت و مظلوم آن کم بود که از این پس غم سیرکردن شکم این دو ببر هم به آن اضافه می‌شود. حال پرسش این است که جانوری را که می‌خواهند در اسارت نگهداری کنند و تغذیه‌اش هم دستی صورت می‌گیرد چطور می‎توان ادعای احیای آن را در طبیعت داشت؟ بنابراین این مبادله پلنگ با ببر نه مبنای علمی داشته و نه ارتباطی به سازمان محیط زیست داشته است. مگر مردم را بی‌سواد فرض کردیم که چنین ادعاهایی را مطرح می‌کنیم و اصلاً این کار در شرح وظایف سازمان محیط زیست نیست. در حالی که این مبادله می‌توانست بین دو باغ وحش ایران و روسیه صورت گیرد نه سازمان محیط زیست. به همین دلیل است که این روزها بارها با خود می‌گویم صد رحمت به سرکار خانم جوادی، ریاست سابق سازمان محیط زیست، لااقل ایشان دیگر از این کارها نکردند. اصلاً آیا بهتر نبود این پول‎‌هایی که قرار است صرف نگهداری این دو ببر غیربومی در ایران شود صرف خروج دام مازاد بر ظرفیت مراتع در میانکاله و سایر مناطق می‌شد؟

دیدگاه‌ها

2 پاسخ به “نظر دکتر اسماعیل کهرم دربارۀ 2 قلاده ببر روسی”

  1. ملكی مجد نیم‌رخ
    ملكی مجد

    با سلام
    بنده فيلمی دارم كه چند ماه پس از ورود اين دو ببر به باغ وحش ارم توسط خودم گرفته شده و در آن وضع فلاكت باري را كه اين دو حيوان زبان بسته درآن نگهداری می شوند نشان می دهد. می دانيم كه ببر جزء گربه سانانی است كه آبتنی می كند و يكی از لازمه های محوطه نگهداری اين حيوانات در تمام باغ وحشهای بزرگ يك آبگير مصنوعی است ، ولی اين حيوان در تابستان گرمی مثل سال89 (طبق شنيده ها چند بار استخر آبی كه براي آنها ساخته شده ترك خورده وخراب شده كه البته در فيلم هم ديده مي شود كه بدون آب است) در فضاي باز و خيلي گرم نگهداري مي شود. و نكته جالب ديگر كه همان موقع نيز تعجب بنده را بر انگيخت لنگ زدن پای راست اين حيوان است كه كاملا او را عصبی وكلافه كرده.
    همه اينها چيزي نيست جزء عدم رسيدگي مناسب آن هم براي حيواناتي كه با اين همه سرو صدا وارد شده اند .
    من مايلم تا در صورت نياز وصلاحديد شما نسخه اي از اين فيلم وچند تكه از حواشي آن براي شما ارسال كنم.

    با تشكر از مطالب زيبا ومنسجم شما
    آرش ملكی مجد

  2. miri نیم‌رخ

    با کمال احترام به جناب استاد کهرم .زین پس من هم سعی خواهم کرد از دید خوشبینانه ایشان به حقایق تلخ نگاه کنم . همانطور که ایشان فرموده اند : مرگ ببر سیبری خاصیت بیداری وجدان و این را داشت که مردم مسله مرگ ببر سیبری را مسله ملی تلقی نموده و رویکردشان به حیات وحش نمودار بلوغ ذهنی آنان بشود .اما من در دل به خودم می گویم ، چه تعداد از این ببرها ، شیرها ، سگها ، گراز ها ، آهوها ، گاو ها و ….. باید کشته شوند ، تا جامعه به خواب رفته ما بیدار شود ؟ تا دوباره در جشن و عزایش حیوان قربانی نکند ؟ حیف از آن همه زیبایی و شکوه که در قفسی تنگ و نمور غریبانه جان داد !!!!

دیدگاهتان را بنویسید