جمعه روزي بود كه به سوي مكان مربوطه حركت كرديم . بعد از مدتي جلوي دامداري رسيديم . من هنوز از اتوموبيل پياده نشده بودم ، كه صداي ضجه و ناله هاي بلند گاوي نظرم رو جلب کرد .. ! ابتدا به گمان اين كه حیوون زبون بسته در حال وضع حمل است زياد به موضوع توجه نكردم . بعد از دقايقي متوجه شدم صداي گاو طبيعي نيست ، و نمی تواند درد زایمان باشه .. در حقيقت به فرياد درآلودي شبيه بود كه با تمام وجود ضجه مي کشید . صدا هر لحطه بيشتر مي شد . ناله هاي جگر خراش حيوان تمام فضای دامداری رو در اون روز تعطیل گرفته بود . وقتي برگشتم تا از دوستم دليل اين ناله هاي رقت انگيز را جويا شوم ، ديدم وي از من هم متعجب تر است . و نگراني در چهره اش موج مي زند . در يك لحظه احساس كردم نيرويي ما دو نفر رو عین انسان هاي مسخ شده ، به درون گاوداري می كشاند . در بزرگ و اهنی گاوداری با ناله ای رعب انگیز که نشان از زنگ زدگی داشت ، توسط کارگر افغاني تا نيمه گشوده شد .. ! وي در حالي که سعي داشت با هويت مهمانان ناخواسته آشنا شود ، تلاش مي کرد با هيکل نحيف اش جلوي ديد ما رو هم بگيرد ! نوعي ترس و اضطراب از چهره اش هويدا بود ! به قول بر و بچه هاي اداره آگاهي .. از اون دسته کاراکتر هايي بود که با يک کشيده آبدار تمام تخلفات زندگي اش رو بيان مي کرد .. ! وقتي دوستم نام فرزند پزشک اش رو به زبون آورد ، جوانک افغاني نفسي به راحتي کشيده و در گاوداري رو به طور کامل باز کرد
ما بدون اطلاع از شرايط و اعمالي که پيش از حضورمون در جريان بود ، گوشه اي ايستاده و منتظر دامپزشک جوان شديم .. اين رو هم اضافه کنم در لا به لاي ناله هاي حيوان هر از گاهي صداي موتور ماشين هم به گوش مي رسيد . که به محض فشار دادن دگمه زنگ ، صداي ماشين قطع شد . بعد از ورود ما دو نفر خودرو که معلوم شد نيسان است مجددآ به راه افتاد . خوب که دقت کردم .. واي خداي من .. چي مي بينم .. !؟ چشمتون روز بد نبيته …
با كمال تعجب ديدم گاو مفلوکي در ضلع جنوبي ديوار به محاصره يك اتوموبيل نيسان كه داراي سپر هاي پهن و بزرگ آهني بود گرفتار شده است .. ! و خودرو با عقب جلو رفتن محكم به پاهاي گاو مي كوبید …. حيوون زبون بسته با هر برخورد ماشين نعره اي از درد کشيده و در حالي که خون فراواني به اطراف پاشيده مي شد ، تلو تلو خوران سعي در حفظ تعادل اش داشت .. اما اغلب با سر به زمين مي افتاد ..
اصلآ ياد ندارم چگونه خودم رو به بيرون از محوطه گاو داري کشوندم .. !؟ باور کنيد اصلآ حال روزم بهتر از اون گاوه نبود .. ! با تلاش و زحمت زياد خودم رو به درون اتوموبيل دوستم انداختم .. ! احساس مي کردم گاوداري در حال چرخش به دور سرم است .. ! لحظه اي بعد وقتي به کمک فرزند دوستم و همون پسرک افغاتي به خودم آمدم ، مشاهده کردم ” آقا تقي “ هم عين من آشفته است . و با حرص و غضب از پسرش دليل اين اعمال غير انساني رو مي پرسد .. ! ( خدا رو شاهد مي گيرم در طول سي سال و اندي رفاقت و معاشرت با او ، هرگز اين چنين عصباني و پرخاشگر نديده بودمش .. ) پزشک جوان بعد از آروم کردن من و پدرش در باره اعمالي که شاهدش بوديم چنين توضيح داد :
گاودار ها موظف هستند حيوانات خود را براي ذبح و فروش فقط به كشتارگاهاي مجاز ببرند . در اون جا هم بعد از معاينه دقيق توسط دكتر دامپزشك و تآئيد سلامت دام ها عمل ذبح صورت مي پذيرد و همه دامداران و چوبدار ها آن را اجرا مي کنند . اما طبق قانون كشتارگاه ها ، در روز هاي تعطيل و جمعه ها ، هيج حيواني براي ذبح پذيرفته نمي شود مگر آن كه زخمي شده باشند ! به همين دليل برخي از چوبداران به اصطلاح زبل براي آن كه روز شنبه اول وقت گوشت ذبح شده خود را به قصابي ها تحويل دهند ، با انواع و اقسام روش ها اقدام به شكستن دست و پاي حيوانات مي كنند !!
در جوابم مي گويد : چوبدار ها براي اين گونه مواقع، ده ها توضيح و توجيه دارند. مثلآ عنوان مي کنند ماشين به اون ها زده است … يا به هنگام حمل و نقل از كاميون پرت شده اند . يا ….
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.