دیده بان حقوق حیوانات/ حمیرا فرمانی*: هر از چندی موضوع و مطلبی همچون تبی فراگیر میان جماعت اپیدمی شده و همگان با شور و هیجان درگیر آن میشوند. بدون اینکه آگاهی کافی از چند و چون موضوع داشته یا بدنبال کسب اطلاعات و دانش لازم و کافی در زمینه مورد بحث باشند.
به گزارش ایران سبز روزی حرف از کوروش و سرزمین پارس و شکایت و شکوه از فراموش شدن هویت و میراث کهن است، روزی فریادها بر آسمان رفته از خشکی زاینده رود و دریاچه ارومیه ( آنهم زمانی که کار از کار گذشته !)، روزی مرثیه ها در مرگ البرز (پلنگ تنکابن)، گریه ها برای حیوانات سیرک قشم و…
در شروع همگی پرشور و هیجان زده مینویسیم و آه و فغان سر میدهیم اما خیلی زود موضوع برایمان کسل کننده و تکراری شده و به بایگانی حافظه ها سپرده میشود.
اما اسفناکتر اینکه در میان این هیاهو ها و جوگیر شدن ها راه را گم میکنیم!
چرا که فراموش میکنیم محیط زیست، حیات وحش، میراث طبیعی و تاریخی سرزمینی، همه و همه همچون حلقه های زنجیری به یکدیگر متصل ومربوط میباشند، برای حمایت از یکی از این موضوعات، توجه و نگریستن به مقوله دیگر ضروریست.
در میان این هیجان زدگی اتفاقاتی هم رخ میدهد که نشانگر همان داستان گرفتن ژستی خاص جهت عقب نماندن از قافله است.
چندی پیش به مطلبی برخورد کردم که میتواند مثال خوبی از برداشت های غلط ما در رویارویی با مسائل از جمله حمایت از حیات وحش، محیط زیست و… و عکس العمل های خام و ناشی از احساسات لحظه ای باشد.
در شبکه های اجتماعی (که این روزها الاماشااله از تنوع و گستردگی برخوردار است) صفحات متعددی با نام های پرطمطراق و دهان پرکن بسته به موضوع اپیدمی شده، ایجاد میشوند که متاسفانه درصد کمی از آنها به انتشار اخبار درست و روشنگری میپردازند و اغلب مانند پاتوقی برای گپ و گفت و گاهی هم خودنمایی میباشندکه این موضوع نیز ناشی از میل بالای ما به سرگرم شدن است.
و از آنجا که جماعت سیاست زده ای هستیم و در هر زمینه ای تمایل وافری به ربط دادن هر مطلبی به سیاست و نهایتا مقصر جلوه دادن دولت و سازمان های مختلف داریم، اظهار نظرهای هیجانی و غیر کارشناسانه ابراز میکنیم که نه تنها به حل موضوع و معضل کمکی نمیکند بلکه دیگران را نیز به بیراهه کشانده و کار را برای دلسوزان و اهل عمل سخت تر میکند.
چندی پیش در یکی از همین صفحات به اصطلاح حامی حیوانات که البته فقط و فقط به مطالبی در مورد سگ ها و گربه ها میپردازند (آنهم خبر های در حد واگذاری سگ و گربه ای و یا تصاویر از رفتارهای دیدنی اینها)، شخصی طی مطلبی بدون ذکر منبع خبری نوشته بود که شهرداری در محله ای ازتهران برای از بین بردن گربه ها، گوشت مسموم به آنها خورانده است و از دوستانش خواسته بود خبر را منتشر کنند، عده ای خبر را تکذیب کرده و شایعه میدانستند ولی عده ای هم که در اینگونه موارد بدون تعقل و بر اساس همان هیجان زدگی و دلخوری از اوضاع، پیشنهاداتی ناب و خواندنی و در عین حال نشان دهنده سبک مغزی جاری و نشات گرفته از جو گیرشدن های مرسوم مرقوم فرموده بودند.
از جمله فردی با عصبیت پیشنهاد داده بود برای تلافی رفتار زشت شهرداری بیایید از امشب سطح شهر را پر از زباله کنیم و خانم دیگری که خواسته بود به قول معروف گل طلایی را زده باشد با افتخار نوشته بود: من سالهاست که کیسه زباله هایم را خیلی شیک از پنجره خانه ام به وسط کوچه پرت میکنم تا حق این … را کف دستشان بگذارم!
در تمام مدتی که مطلب و دیدگاه های نوشته شده را میخواندم تنها این سوال درذهنم بود ، ما کجای این دنیا ایستاده ایم ؟!؟
چرا فقط دکور و ژست هر پدیده ای در این دیار باب میشود؟
چرا نمیخواهیم معنای دقیق واژه ها ، راه و رسم برخورد با معضلات و روش های اصولی و متمدنانه حل مشکلات را بیاموزیم؟
مقابله به مثل یکی از رفتارهای نهادینه شده در وجود ماست ، وقتی رفتاری را طبق میل و خواستمان ارزیابی نمیکنیم واکنش و عکس العملی عصبی تر بروز میدهیم ولو به قیمت زیرپا گذاشتن حقوق دیگران و حتی اخلاقیات.
سطح شهر را پر از زباله کنیم بخاطر اینکه عصبانی هستیم از رفتاری که با گربه های دوست داشتنی ما شده!
آیا نشانی از تعقل و احساس مسئولیت نسبت به محیط پیرامون و جامعه در این پیشنهاد دیده میشود؟
چرا برای جلب توجه دیگران متوسل به نشر هر گزافه ای میشویم؟
تنها یک سوال از خانمی که زباله هایش را از پنجره به میان کوچه پرت میکرد داشتم (که صد البته عنوان کردنش بیهوده و بی حاصل بود): در مورد این رفتارت چه ادعایی داری؟
بجا و بحق گفت، آنکه گفت : بیچاره محیط زیست و حیات وحش این دیار که یتیم است …
* ایران سبز
وقتی احساسات بر عقل و منطق چیره می شود افکار به بیراهه می رود و گاه تبعات تصمیمات گرفته شده غیر قابل جبران خواهد بود. و گاه یک اندیشه نابخردانه ارزش معنوی هدف را هر قدر مقدس هم که باشد تحت الشعاع قرار می دهد.