برچسب: مزرعه

  • این زن ایرانی بانی صنعت آزارنده پرورش چرم تمساح است/ تصویر

    Animal-Rights-Watch-ARW-6252دیده بان حقوق حیوانات: در شرایطی که بر خلاف تمام کشورهای جهان، در ایران حمایت از حیوانات فقط به سگ و گربه های شهری ختم می شود، مزارع تولید پوست در سکوت حامیان حیوانات مشغول انجام شنیع ترین رفتار با حیواناتند. در شرایطی که از یک سو طبق فتوای مراجع تقلید استفاده از پوست حیوانات حرام گوشتی که ذبح نشده اند حرام است و از دیگر سو با ذبح سوسمار، پوست زیرین بدن قابلیت فروش نخواهد داشت باید دید چه رخدادهایی بدون اعلان رسمی در این مزارع آزارنده انجام می شود. با توجه به توان توان زیست این حیوان در زیستگاه های ایران، مشخص نیست در صورت رهاسازی عمدی یا اتفاقی یک جفت از این حیوانات باید در انتظار چه عواقبی بود.

    به گزارش مجله مهر م‍ژگان روستایی شاید عجیب‌ترین شغل ایران را برای یك زن داشته باشد: پرورش كروكودیل در مزرعه شخصی! او كه اولین محموله كروكودیل ایران را وارد كرده كارش را از سال 89 رسما كلید زده و حالا هر روز صبحش را با 35 كروكودیل بزرگ و كوچك شروع می‌كند.

    خودش می‌گوید: «کروکودیل‌ها در عین خشونت، بسیار آرام، صبور، دوست‌داشتنی و بسیار عاقل هستند. وقتی با آنها کار و کنارشان زندگی می‌کنید متوجه می‌شوید که چقدر آنها برعکس مغز کوچک‌شان عاقل و باهوش هستند. کروکودیل‌ها تا زمانی که مورد آزار قرار نگیرند و کسی پا به قلمروشان نگذارد هیچ آزاری ندارند. زمانی که سیر هستند هیچ چیزی نمی‌خورند ولی اگر در این شرایط هم مورد آزار قرار گیرند به شخص آزاردهنده فقط حمله می‌کنند و ممکن است شخص دچار قطع عضو شود ولی او را نمی‌خورند.»

    كار كردن با این كروكودیل‌ها از وقتی انگیزه مژگان روستایی شد كه تصمیم گرفت كاری مرتبط با رشته تحصیلی اش دست و پا كند. او در رشته جانور شناسی تحصیل كرده بود و دنبال نو آری بود و چه نوآوری‌ای بهتر از پرورش كروكودیل؟ وحشی‌های كوچكی كه تا پیش از آن پایشان به ایران باز نشده بود! مژگان روستایی می‌گوید: «برای شروع کار و گرفتن مجوز از شیلات ایران شروع کردیم و توانستیم موافقت اولیه را بگیریم و بعد دامپروری و بعد به اداره زیست محیطی مراجعه کردیم، برای گرفتن پروانه کار.»

    اما در هیچ كدام از ادارات ایران قانونی برای واردات كروكودیل وجود نداشت و تلاش‌های مژگان روستایی بهانه ای شد تا برای اولین بار آیین نامه‌هایی برای این كار نوشته شود. با این حساب او می‌تواند مدعی باشد كه سنگ بنای پرورش كروكودیل در ایران را یك تنه گذاشته است. البته سختی كار او وقتی بیشتر شد كه خیلی از ایرلاین‌ها قبول نمی‌كردند مسافران خطرناكی مثل كروكودیل‌ها داشته باشند. بنابراین واردات كروكودیل هم با دردسر انجام شد. مژگان روستایی یک لقب اولین دیگر را هم برای خود کسب کرده: اولین تولید کننده چرم کروکودیل در ایران. او به خاطر نگهداری از كروكودیل‌ها مجبور به ترك تهران و زندگی در قشم شده است چون هوای پایتخت برای كروكودیل‌ها زیادی خشك و خنك است.

    منبع: مجله مهر

    ___________________________

    رخدادی خطرناک که شاید در ایران هم رخ دهد: فرار تمساح‌ها از مزرعه ای در جنوب چین/ تصویری

    این بار بچه تمساح در خیابان های تهران/ تصویری

    آغاز پروژه پرورش تمساح در باغهای سیستان

    کروکودیل گرسنه دختربچه ۱۰ ساله را بلعید

    تمساح‌ها گردشگران را از تایلند فراری دادند

    پرورش بازمانده نسل دایناسورها در هرمزگان

    فرار ۱۵ هزار تمساح از مزرعه‌ای در آفریقای جنوبی

    کروکودیل ایرانی در راه پاکستان / تصویر

    گاندو سوار بر تندر ۹۰/ کاهش ۳۰ درصدی جمعیت تمساح ایرانی

    رها سازی ۴ تمساح نادر/ تصویری

    شیوع نگهداری «حیوانات خانگی خاص»/ بی قانونی در نگهداری حیوانات و برخورد با آن

  • هجوم ملخ ها به مزارع کشاورزی/ تصویری

    دیده بان حقوق حیوانات: هجوم ملخ ها به مزارع کشاورزی مشکلات زیادی را برای کشاورزان منطقه مراوه تپه در استان گلستان بوجود آورده، که در صورت عدم مبارزه با این ملخ ها و ازدیاد آن ها ممکن است تمام محصولات کشاورزی این منطقه از بین برود، پرندگان از جمله سار از دشمنان طبیعی ملخ ها هستند که با افزایش اسلحه های مجاز و غیر مجاز و کاهش جمعیت آن ها کاهش یافته است.

     

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491377.jpg

    Animal-Rights-Watch-ARW-5828

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491266.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491214.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491163.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491099.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13491071.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490402.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490375.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490349.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490322.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490296.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490272.jpg

    http://multimedia.mehrnews.com/original/1392/02/01/IMG13490233.jpg

    عکس: مهر/ احسان کمالی

  • اینجا مارها کیف می شوند/ تصویری 12+

    Animal-Rights-Watch-ARW-Warning12

    دیده بان حقوق حیوانات: به تازگی تصاویری از یک کارگاه تولید کیف از پوست مار منتشر شده که شاید دیدن آن باعث شود علاقه مندان به این دست محصولات دیگر به سراغ آن نروند.

    به گزارش تابناک، در روستایی در اندونزی کارگاهای بسیاری وجود دارند که در آنها از پوست مارها برای تولید کیف و کفش استفاده می شود. رویترز به تازگی گزارشی از یکی از این کارگاه ها که در آنها انبوه ماره های مرده را به کیف تبدیل می کنند به نمایش گذاشته می شود.
  • داستان زندگی سگ ها در مزرعه های پرورش سگ

    حمایت از حیوانات Puppy mills مزرعه تولید سگ

    دیده بان حقوق حیوانات: مزرعه توله سگ یا “Puppy Mills” به مکانهایی تجاری گفته میشود که در آن توله سگ ها برای فروش و کسب درآمد، پرورش می یابند.

    سالانه صد ها هزار توله سگ، در اینگونه مزارع در قفس های کوچک، نمناک، غیربهداشتی و پر ازدحام، بدون مراقبت دامپزشکی، مواد غذایی کافی یا آب آشامیدنی سالم و تمیز، نگهداری یا بهتر بگویم زندانی میشوند. توله سگها از هر گونه امکانات تفریحاتی، دویدن و بازی کردن با همنوعان خود محروم هستند.

    Puppy mills مزرعه تولید سگ

    برای به حداقل رساندن پاکسازی قفس ها از ادرار و مدفوع، سگ ها اغلب در قفس هایی با کفپوش سیمی که باعث زخمی شدن پنجه و پاهای آنها میشود، نگه داشته می شوند.

    سگ مادر، در کارخانه های تولید مثل، ممکن است تمام طول زندگی خود را در سرمای زمستان و گرمای طاقت فرسای تابستان، در خارج از منزل صرف کنند و یا شبانه روز در داخل قفسی داخل خانه نگهداری شود.

    Puppy mills مزرعه تولید سگ

    سگ مادر تحت شرایط ظالمانه غیر قابل تصوری بارها و بارها، مجبور به تولید توله سگ برای سود بیشتر می شود.

    اغلب پس از آنکه سن سگ مادر به ٤ سال رسید و دیگر نیازی به او نباشد و اگر خودش بر اثر بیماری نمیرد، او را میکشند و سگ جوانتری را جانشین او میکنند.

    Puppy mills مزرعه تولید سگ

    داستان غم انگیز زندگی یک توله سگ مزرعه  پرورشی،  از چشم اندازی دیگر…
    از مکانی که در آن بدنیا آمدم چیز زیادی یادم نمانده. همینقدر یادم است که تنگ و تاریک بود و آدمها هیچوقت با ما بازی نمیکردند. مادرم را با آن پشم نرمش بخاطر دارم، ولی او اغلب بیمار بود و بسیار لاغر. او به سختی شیر برای من، برادران و خواهرانم داشت. یادم می آید بیشتر آنها مردند، خیلی دلم برای آنها تنگ شده.


    روزی که مرا از مادرم جدا کردند را یادم هست. خیلی میترسیدم و بسیار غمگین بودم. دندانهای شیری ام تازه در آمده بود و من هنوز خیلی کوچکتر از ان بودم که بخواهم از مادرم جدا شوم. ولی او بسیار بیمار بود و آدمها مدام می گفتند که پول می خواهند و از شلوغ کاری های من و خواهرم خسته شده بودند. بنابراین ما را درون جعبه گذاشتند و به مکان عجیب غریبی منتقل کردند. فقط ما دو تا بودیم و از ترس بهم چسبیده بودیم. هیچ آدمی نیامد که ما را نوازش کند یا به ما محبت و مهربانی کند.

    بسیاری از مناظر، صداها و بوهای مختلفی در آنجا بود! ما در یک فروشگاهی بودیم که در آن حیوانات مختلف دیگری هم وجود داشتند! بعضی ها جیغ می کشیدند! برخی هم میو میو می کردند! بعضی هم جیرجیر می کردند! من و خواهرم را توی یک قفس کوچک انداخته بودند. ما صدای ناله و زوزه ی توله سگهای دیگر رو می شنیدیم. آدمها میامدند به ما نگاه میکردند. من از آدم کوچولو ها خوشم می آمد، بنظر می رسید آنها خوشایند و سرگرم کننده باشند و دوست داشته باشند با من بازی کنند.
    تمام روز، ما در قفس های کوچک نگهداری می شدیم، گاهی اوقات مردم بد جنس با زدن ضربه به شیشه فروشگاه باعث ترس ما میشدند. هر از گاهی هم ما را از قفس بیرون میاوردند و به چند تا آدم نشان می دادند. برخی با ملایمت و مهربانی با ما رفتار می کردند، بعضی هم ما رو آزار می دادند و باعث درد ما میشدند. ما همیشه می شنیدیم که میگفتند آخی! چه نازه! من یکی میخوام! ولی هیچ کدام ما را با خود به همراه نمیبردند.

    شب گذشته خواهرم مرد. هنگامیکه فروشگاه تاریک بود، من سرم رو روی پشم نرمش گذاشتم و احساس کردم چگونه زندگی بدن لاغر و نحیفش را ترک کرد. شنیدم که می گفتند او بیمار بود و اینکه مرا باید با تخفیف بفروشند تا هر چه زودتر فروشگاه را ترک کنم. زمانی که بدن بی جان او را از قفس بیرون بردند، به آرامی در عزای او نالیدم. در شگفتم که او را کجا بردند؟

    امروز، یک خانواده آمد و مرا خرید! چه روز خوشی! آنها خانواده ی خوبی هستند، و جدی جدی مرا می خواهند! آنها غذا و یک بشقاب برای من خریدند. دختر کوچک با مهربانی و ملاحظه مرا بغل کرد. من او را خیلی دوست دارم! مادر و پدرش می گویند من چه توله سگ خوب و شیرینی هستم و نام مرا فرشته گذاشتند. من دوست دارم آدمهای جدیدم را بلیسم!
    این خانواده خیلی خوب از من مراقبت میکند، آنها دوست داشتنی، ملایم و شیرین هستند. به آرامی به من آموزش خوب از بد را میدهند، غی خوب میدهند و یک دنیا عشق و مهربانی. من فقط میخوام این خانواده ی استثنایی را خوشحال کنم! من دخترک کوچک رو خیلی دوست دارم و از اینکه با او بازی کنم و بدوم لذت میبرم.
    امروز مرا نزد دامپزشک بردند. آنجا یک مکان عجیب و غریبی بود و من خیلی ترسیده بودم. دامپزشک از من چند تا عکس گرفت، ولی بهترین دوست من (دختر بچه) آرام مرا نگهداشته بود و میگفت همه چی خوب میشه. بنابراین من هم خیالم راحت شد. دامپزشک باید حرف غم انگیزی به خانواده ی دوست داشتنی من زده باشد چون آنها خیلی غمگین بنظر میرسیدند. من شنیدم که میگوید دیسپلازیای شدید لگن و چیزی در مورد قلب من… شنیدم دامپزشک چیزی در مورد مزرعه پرورش سگ و اینکه مادر و پدرم آزمایش نشده بودند، میگفت. من نمیفهمیدم این حرفها چه معنی ای میدهد ولی از اینکه میدیدم خانواده ام این طور غمگین شده، عذاب می کشیدم. با وجود این، آنها هنوز هم مرا دوست داشتند و من هم هنوز آنها را خیلی دوست دارم!
    من حالا ٦ ماهم شده. سنی که بیشتر سگها، تنومند و چموش هستند، ولی برای من کوچکترین حرکتی دردناک است. درد یک لحظه به من امان نمیدهد و بخاطر درد شدید نمیتوانم با دخترکی که بسیار دوستش دارم بازی کنم. حتی نفس کشیدن هم برایم دردناک است. من تمام سعی خودم را میکنم تا سگی قوی باشم ولی این کار بسیار مشکل است. دلم میشکند وقتی میبینم دخترک اینقدر غمگین است و وقتی میشنوم که مادر و پدرش میگویند فکر میکنیم دیگه وقتش رسیده باشه. تا بحال چندین بار مرا نزد دامپزشک برده اند. تنها چیزی که میخوام این است که گرمای زندگی بخش آفتاب را احساس کنم و بدوم. با خانواده ی عزیزم بازی کنم و پوزه ام را به صورت آنها بمالم.
    شب گذشته ، بدترین شب بود. درد دیگه همدم همیشگی من شده، حتی هنگام نوشیدن یک جرعه آب هم، مرا رها نمیکند. تلاش میکنم روی پاهایم بایستم ولی تنها کاری که از عهده ام بر میآید ناله است. مرا یک بار دیگه درون ماشین میگذارند، همه غمگین هستند و من نمی فهمم چرا؟

    Puppy mills مزرعه تولید سگ
    کار بدی کردم؟ من همواره سعی کردم خوب و دوست داشتنی باشم، چه اشتباهی کردم؟ آه اگر این درد مرا تنها لحظه ای ترک میکرد! اگر فقط میتوانستم تسکینی برای اشکهای دختر بچه باشم. پوزه ام را بلند کردم تا دست های دخترک را بلیسم ولی درد مانع شد.
    میز دامپزشک بسیار سرد است و من بسیار وحشت زده. انسانهای من، مرا با عشق و محبت فراوان در آغوش میکشند، سر خود را میان پشم های نرم من فرو میبرند و اشک میریزند. من عشق و اندوه آنها را احساس میکنم و سر انجام موفق میشوم آرام دستان آنها را بلیسم. امروز، حتی دامپزشک هم ترسناک به نظر نمی رسد. او مهربان است و من نوعی حالت تسکین بر روی دردهایم احساس میکنم. دختر کوچک، مرا آرام نگه می دارد و من از او بخاطر عشقش تشکر میکنم. در دستم احساس نوعی نیشگون میکنم.

    درد کم کم آرام میگیرد. من احساس آرامش میکنم.اکنون به آرامی میتوانم دست هایم را بلیسم. به رویا فرو میروم، در دور دستی سبز، مادر، برادران و خواهرانم را میبینم. آنها به من می گویند اینجا دیگر دردی نیست و تنها صلح و شادی وجود دارد. با خانواده ام وداع میکنم، با تنها روشی که میتوانم، آرام دمم را تکان میدهم و آنها را میبویم. من امیدوار بودم سالهای خوش بسیاری را با آنها سپری کنم ولی سرنوشت این نبود. اینک درد پایان یافته، من میدانم سالهای بسیاری خواهد گذشت تا بتوانم دوباره خانواده ی دوست داشتنی ام را ببینم. تنها اگر اینگونه که هست اینگونه نمی بود.
    دامپزشک گفت : “متاسفم”. فروشگاهی که توله سگ را از آنجا خریدید، از پرورش دهندگان اخلاقی نمیباشد و من واقعا خسته شدم و بیزارم از اینکه مجبورم بسیاری از اینگونه توله سگها را به خواب همیشگی فرو برم.

    Puppy mills مزرعه پرورش سگ

    http://arw.ir/wp-content/uploads/2012/06/Animal-Rights-Watch-ARW-3869-Adopt.jpg