Subscribe: RSS Twitter

Animal-Rights-Watch-ARW-Adopted003

Animal-Rights-Watch-ARW-5612

دیده بان حقوق حیوانات: نیمه آذر ۹۱ قرار بود آخرین روز زندگی او در این دنیا باشد. دنیایی که تنها چند وجب از اندازه خودش بزرگتر بود. دنیایی که خلاصه شده بود در چند میله فلزی سرد و یک جعبه پر از غذاهای یک‌شکل یک رنگ و یک مزه. دنیایی که وقتی چشم باز کرد مادرش را چند روز بیشتر ندید وبرادر خواهرهایش را هرگز نشناخت. دنیایی که برای بسیاری از جانداران روی زمین شگفت انگیز، پر ماجرا و بی انتهاست، برای او بسیار تنگ، تاریک و محقر می‌نمود. تهی از هر لذت و تنوع و شوق حیات و حصاری سخت از جنس آهن و قانون اطرافش را گرفته بود، حصاری که تا بی‌انتها ادامه داشت.
صبح آن روز سرد همه چیز آماده شده بود. قرار بود او و دو تای دیگر از خرگوشهای قفس کناری را با هم ببرند. ولی فقط او انتخاب شد. معلوم نبود چه بلایی قرار است بر سرش آورند و همین بر ترسش می افزود. به هر حال او یک حیوان آزمایشگاهی بود و انسانها می‌توانستند هر بلایی که دلشان می‌خواهد به سرش بیاورند. هرگز در عمرش اینهمه آدم یک جا ندیده بود. چیزی غریزی در درونش به صدا در آمده بود ترسی عمیق سراسر وجودش را فراگرفته بود و به او گوشزد می کرد که هر لحظه احتمال سوزش یا درد در نقطه ای از بدنش را احساس خواهد کرد. پس تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که دستها و پاهایش را محکم درون خودش جمع کند. هر بار که دستی برای نوازش به سویش می‌آمد و کلمه «آخـــِـی» را می‌شنید تمام عضلاتش منقبض می‌شد. یعنی آخر خط اینجاست؟ یعنی تمام دنیا همین بود؟ یعنی دیگر هیچ شانسی باقی نمانده بود؟ آیا شانس دیدن خورشید را برای همیشه از دست می داد؟

Animal-Rights-Watch-ARW-5613
و در آن سو، یک نفر دیگر هم سخت در فکر بود. آیا خلاصۀ آنهمه شب‌بیداری و آنهمه عشق به حیوانات در بیهودگی کشتن یک حیوان آموزشی پس از یک جراحی آموزشی ساده،خلاصه می‌شد؟ آیا او برای درمان درد آمده بود، یا برای ارمغان آوردن مرگ؟ سردی میله‌ها، اضطراب اسارت، ترس از آینده موهوم، اضطراب، و درد را می‌فهمید. فکر دکتر جراح که قرار بود آموزش جراحی را بر روی حیوان پیاده کند، با فکر حیوان گره خورده بود. در گوشه ای از ذهنش انگار کسی می‌خواند:«اینهمه مرغ و گاو و گوسفند در روز کشته می‌شوند، به درک که این خرگوش هم کشته بشود!» ولی این منطق بیهوده را نمی‌توانست به عنوان حکم مرگ خرگوش بپذیرد.یک جای کار می‌لنگید. از خود می‌پرسید پس حرمت نفس چه می‌شود!؟ چرا باید جان حیوانی بیهوده گرفته شود؟ به کدام گناه ناکرده؟
هجوم افکار پایان نداشت. راهی نیست. چه باید کرد؟ این افرادی که برای یادگیری کار با حیوان آزمایشگاهی آمده‌اند، هرکدام محققی در یکی از مراکز تحقیقاتی کشور هستند. هدف آنها کمک به کاهش درد و رنج بیمارانشان است. آنها هم رویای پیشگیری و درمان ایدز، سرطان، هپاتیت و صدها بیماری لاعلاج و صعب‌العلاج را دارند. بیماریهایی که میلیونها نفر را در جهان گرفتار کرده، خانواده‌ها را از هم پاشانده، ناامیدی و رنج و اضطراب را حتی برای کودکان چند ساله به ارمغان آورده و هر لحظه موجب ختم شادیها و شکستن دلهای بسیار می‌شوند. پزشکی که از بیمارستانی کمی آن طرف تر آمده بود، دیشب جوان تصادفی را ویزیت کرده بود که مادر و پدرش برای وداع با فرزندشان ثانیه‌ها را غنیمت می‌شمردند. پسر ضربه مغزی شده بود و از علم پزشکی کاری برنمی‌آمد؛ پزشک به مادر و پدر پسر جوان گفته بود: دعا کنید شاید معجزه شود. هرچند او در دلش می‌شنید که باید کاری کرد. اما چگونه؟ مگر قانون و منطق اجازه می‌داد که در آن شرایط وخیم، روشی ناشناخته را بر روی پسر جوان امتحان کند؟ یا می‌بایست دست روی دست می‌گذاشت و تا سالها بعد همچنان مادرها و پدرها را به انتظار وقوع معجزه نوید می‌داد!؟
سه راه پیش روی مدرس بود: جایگزین کردن چیزی به جای حیوان؛ چیزی که آنقدر واقعی باشد که بتوان در یک جمع تخصصی آن را مطرح کرد و قدری به دانش محققان افزود. ایده‌ای که بسیار درخشان می‌نمود ولی با امکانات موجود عملی نبود. دیگر اینکه تعداد حیوانات کمتری را به کار ببرد، و به این سان او از جراحی بر روی آن دو خرگوش دیگر امتناع کرده بود. در زیر رگبار افکارش، یک راه دیگر باقی مانده بود: تیغ دست او بود. می‌توانست آن را کوتاهتر بکشد، از خط سفید شکم که درد و خونریزی کمتری دارد برود، استریل بودن شرایط را کاملاً رعایت کند تا بعد از عمل خرگوش نیاز به آنتی‌بیوتیک و هزار داروی دیگر پیدا نکند، داروی ضد درد را حتی شده از زیر پِی داروخانه بیمارستان روبه‌رو بیرون بیاورد، و از دوستانش که با او همدرد هستند برای زنده نگهداشتن خرگوش کمک بخواهد. در همین افکار بود که داروی بیهوشی را تزریق کرد، خرگوش سوزشی روی پوستش حس کرد و بی‌آنکه بخواهد به خواب رفت.
شب شده بود. خرگوش روی یک کیسه آب گرم آرام خوابیده بود. بخاری ماشین روشن بود. صدای موسیقی ملایمی خرگوش را به خود آورد. نور چراغهای وسط اتوبان یکی پس از دیگری از مقابل چشمانش می‌گذشتند. نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده. اول فکر کرد که مرده؛ ولی کم‌کم خودش را پیدا کرد. اتومبیل ایستاد، روی قفس خرگوش پارچه‌ای انداخته شد، و رفت تا شبی دیگر نیز بر شبهای دنیای خرگوش اضافه شود. دنیایی جدید با رنگ و بوهای تازه.
سپیده روز بعد، این نور خورشید بود که خرگوش را بیدار کرد. این نور را نمی‌‌شناخت. اما چیز شگفت انگیز و بی‌نظیری بود که با نور بی‌روح فلورسنت بالای سرش در خانه حیوانات آزمایشگاهی، یک دنیا تفاوت داشت. اولین دستی که به طرفش آمد او را به یاد خاطرات تلخ گذشته انداخت. فرار کرد و گوشه اتاق از ترس به درون خودش منقبض شد. ولی این دست او را می‌شناخت. دست مهربانی که دهها و دهها حیوان دیگر را مداوا کرده بود. دستی که هرگز آستین سپید به دور خود ندیده بود و ادعای سپیدپوشی هم نداشت. دستی که برای کمک کردن شب و روز نمی‌شناخت. داروی ضد دردش را داد، کمی غذا برایش ریخت و او را در آرامش خود تنها گذاشت. برای خرگوش دنیای جدیدی شروع شده بود. دنیایی که در آن دستها نه تنها دردآفرین نیستند، بلکه سعی در کاهش درد و ناراحتی او دارند. دستهایی که برای کمک کردن، نژاد و جنسیت نمی‌شناسند. دستهایی که گربه و سگ و خرگوش برایش بی‌معنی است. خیابانی یا خانگی برایشان فرقی ندارد. دستهایی که درد را حس می‌کنند و برای حیات حرمت قائلند. دستهایی که حرمت نفس می‌شناسند.
روزها و شبها از پی هم می‌آمد و می‌رفت. خرگوش آرامش یافته بود، اما دست مهربانی که خرگوش را تنها نگذاشته بود، خود تنها مانده بود. تلاش برای یافتن دستی دیگر به نتیجه نمی‌رسید. درخواست کمک برای نگهداری خرگوش در یک جای آرام و راحت، در شبکه‌های اجتماعی می‌گشت و جز کلمات «آخی» و «طفلک» و «بمیرم» ثمره دیگری نداشت! هزاران لایک بی‌حاصل که نه برای خرگوش جای زندگی می‌شد و نه برای دست تنها، امید! یعنی لابه‌لای چرخدنده‌های زندگی صنعتی، فرجام این خرگوش و امثالش همان مرگ است؟! آیا دستهای دیگری هم هست که این زنجیره انسانی مهر و زندگی را تداوم دهد؟
شاید باشد…

Animal-Rights-Watch-ARW-5614

______________________________________________________________________________________

دیده بان حقوق حیوانات به دلیل مخالفت بنیادی با اسارت حیوانات، طرفدار آزادی حیوانات و زیستمندی آنها در شرایط طبیعی است؛ همچنین با اهلی کردن گونه های جانوری اعم از حیات وحش، حیوان شهری و گونه هایی که از سر سودجویی حیوان خانگی معرفی می شوند، مخالف است. آنچه به عنوان «تربیت کردن» یک حیوان شناخته می شود را در واقع «بی تربیت کردن» و خارج کردن حیوان از شرایط زیستمندی طبیعی می دانیم. واگذاری یک جاندار فقط زمانی ناقض حقوق حیوانات نیست که ادامه حیاتش «نیازمند دخالت بشر» باشد، مخل زیستمندی موجودی دیگر نباشد و خللی به قوانین طبیعت وارد نکند.

واگذاری و نگهداری خرگوش بالا با توجه به شرایط موجود حیوان و عدم وجود زیبستگاه طبیعی، موجه تشخیص داده شد.

جراحی این خرگوش صرفا به منظور آموزش نحوه ی کار با حیوان آزمایشگاهی بوده و فقط روش جراحی و باز کردن برخی اعضا داخلی حیوان مورد آموزش قرار گرفته. در صورت تمایل به سرپرستی این خرگوش مظلوم و معصوم، از طریق ایمیل یا تلفن با یگان امداد و نجات تماس بگیرید.

______________________________________________________________________________________http://arw.ir/wp-content/uploads/2012/06/Animal-Rights-Watch-ARW-3869-Adopt.jpg

_________________

صفحه مخصوص حیوانات واگذارشده

پیروز با یک دست قطع شده در انتظار همدم/ واگذاری گربه

پس از درمان شکستگی لگن؛ مخمل در انتظار سرپرست/ واگذاری گربه

یک سگ با تنها دست باقی مانده در انتظار سرپرست/ واگذاری

۱۷ Comments

  1. رضا ترابی می‌گه:

    امیدوارم این خرگوش زیبا بتونه سال های سال طلوع خورشید رو ببینه….

    فقط جسارتا”، با توجه به اینکه لیست بسیار بلندی در مورد گیاهان سمی برای خرگوش وجود داره…..لطفا” از سمی نبودن گیاه موجود در آن گلدان اطمینان حاصل کنید.

  2. جعفری می‌گه:

    سلام. من تا به حال خرگوش نگه نداشتم و نمیدونم چه شرایطی برای نگهداریش لازمه. حتی نمیدونم به جز کاهو چه چیزای دیگه ای میتونه بخوره. چه مقدار فضا لازم داره و چند ساعت میشه تنها بمونه (چون شاغلم). چند تا گربه روی بالکن خونه مون زندگی می کنند و تقریبا اهلی هستند و گاهی یواشکی میان توی اتاق. آیا وجود اونها براش مضر نیست؟ خیلی دوست دارم کمک کنم. ولی نگرانم نتونم شرایط مناسب رو براش فراهم کنم و بیشتر اذیت بشه.

  3. mehrdad می‌گه:

    سلام دست های من هم از همان دست هاست که حیوانات با آن آشنا هستند!
    من دانشجوی کارشناسی ارشد محیط زیست هستم و بسیاری افراد بودند که به من موضوعاتی را برای پایان نامه پیشنهاد دادند که پذیرش آنها، حکم مرگ حیواناتی مانند همین خرگوش دوست داشتنی قصه ما را امضا می کرد، ولی من از آنها چشم پوشیدم.

  4. پرناز می‌گه:

    نمیدونم شاید دانش کافی در این زمینه را ندارم ولی این آزمایشات دیگه زیاده رویه دیگه در اندام خرگوش مگه چیزی واسه کشف شدن باقی مونده.واقعآ بی شرمیه چه طور به خودشون اجازه میدن یک موجود سالم رو دست کاری کنند برای علم شرم باد بر این علم.تنها چیزی که در جهان وجود ندارد عدالت است.

  5. پرناز می‌گه:

    من بسیار به رشته دامپزشکی علاقمند بودم و تنها سد راه من این آزمایشات بود و نمی خواستم در راه حیوانات عده ای را قربانی کنم.

  6. کیانا می‌گه:

    حدود ۴ سال هست که من نیزیک خرگوش آزمایشگاهی سفید و خاکستری را که درون سطل زباله انداخته بودند را نجات دادم و درون راهروی خانه ام که مکانی برای سایرحیوانات بیمار و بی خانمان دیگر نیز میباشد نگهداری می کنم هرچقدر هم دنبال کسی درسایتها گشتم کسی برای نگهداری دایم پیدا نکردم.حتی نمی توان بخاطر آزمایشگاهی بودنشان نیز درون طبیعت رهایشان کرد دست این عزیز را برای نجات این حیوان واقعاً واقعاً واقعاً مظوم و بیدفاع می بوسم ای کاش زودتر کسی برای این حیوونی پیدا بشه برای من که کسیپیدا نشد

  7. کیانا می‌گه:

    آقا یا خانم جعفری شما به خرگوش علاوه بر کاهو، سبزی خوردن،هویج، سیب زمینی برش داده شده،برگ توت ،برگ مو چیزهایی که من ۴ ساله دارم می دهم خدا روشکر هم حالش خیلی خوبه هر از چند گاهی هم برای اینکه رشد دندان هایشزیاد نشه شاخه کوچک خشک درختات هرس شده که الان همه جاپیدا می شه روبهشمی دم که هم می جود و هم می خورد. لطفاً به حرف بعضی از دامپزشک ها هم که فقط میگن بونجه خشک شده باید به خرگوش داد هم توجه نکنید چون همین خرگوشی که الان من ۴ ساله دارم ازش نگهداری می کنم همان دامپزشک می خواست ۴ سال پیش راحتش کنه چون میگفت دندوناشبیش ازحد رشد کرده!!!!! یونجه خشک و تر هم جزو غذاهای خرگوش هست

  8. بهمن می‌گه:

    من می تونم از این خرگوش نگهداری کنم، اگه هنوز سرپرستی براش پیدا نشده

  9. مهرداد می‌گه:

    چه خوب که سرپرست برای این عزیز ما پیدا شده. خیلی ممنونم. اجرتون با خدا

  10. پرهام می‌گه:

    به نظر من باید ما طرفداران حیوانات دست به کار بشیم و به طور عملی حیوانات رو نجات بدیم با نشستن و گقتگو کردن که کاری حل نمیشه

  11. محمد حسین می‌گه:

    من باید چی کار کنم تا سرپرستی این خرگوش ناز نازی را به عهده بگیرم
    لطفا به ایمیلم ارسال کنید
    hal***@***.ir

  12. زهره می‌گه:

    بسیار دلنشین و زیبا بود. خرگوش هم از آن دسته حیواناتی است که در شاخه های مختلف علوم جانش را به بشریت اهدا نموده است. چندین سال پیش در دانشگاه شهید باهنر کرمان خانمی دانشجوی رشته گیاه پزشکی بود و به منظور تولید آنتی بادی نوعی ویروس یا قارچ گیاهی چند روز پس از تزریق محلول حاوی آن میکروارگانیسم به بدن خرگوش سوزنی قطور را بر دهلیز یا بطن قلب جانور فرو می کرد تا نمونه بگیرد. فقط خدا می داند در طول پروژه تحقیقاتی اش چند بار باید این عمل را انجام می داد. برای دلگرمی من می گفت در صد کمی هم احتمال دارد که پس از اتمام پروژه حیوان زنده بماند. امیدوارم با پیشرفت روزافزون رشته بیولوژی سلولی ملکولی و کشت سلولی بشر به این جنایات برای همیشه پایان دهد. انجمن جهانی حمایت از حیوانات که متاسفانه قدرتی ندارد و بندرت شاهد حرکت قابل توجهی از طرف آن بوده ایم!

  13. حسین می‌گه:

    با سلام دوستای عزیز بنده خیلی ماهی و آکواریوم اینا دوست دارم و الانم ماهی نگه میدارم و اینم بگم از خودم بیشتر بهشون میرسم دوستایی که آکواریوم یا ماهی دارن و میخوان واگذار کنن یا حتی بفروشن با بنده تماس بگیرید
    متشکرم
    یاحق

  14. سعید می‌گه:

    میشه بفرمایید اگر جانداران ازمایشگاهی نباشند

    دارو ها رو روی چه جانداری تست کنند؟

    آیا مسئولین سایت حاظر هستند خود رو به آزمایشگاه تحویل دهند

    و به ازا اون هر نفر ۲ حیوان آزاد شود ؟

    دوستان مختون رو اب بکشید و کمی منطقی فکر کنید

    من خوشحالم که این خرگوش زنده هست و نفس میکشه

    اما بدون وجود جانداران ازمایشگاهی و تست و ساخت دارو ها

    الان همه ما مرده بودیم ، ضمنا خانمهای حساس

    همه لوازم آرایشی گرونقیمت شما اول روی این جانداران تست میشه

    برید تو نت و ببینید چطوری چشمها و صورت این بیچارها داغون شده

    دارو واجب هست اما لوازم ارایشی نیست

Leave a Reply


© ۱۴۰۲ دیده بان حقوق حیوانات – ایران · Subscribe: RSS Twitter · Animal Rights Watch - IRAN