دیده بان حقوق حیوانات/ شهرام امیری شریفی*: لطفن این مطلب را به مثابه حمایت توام از باقر نظامی، یوزپلنگ، فتح الله امیری، سپهر سلیمی و هومن جوکار و سایرینی بدانید که رگ گردنشان برای طبیعت بالا می زند!
دو هفته از ماجرای تاسف بار کشته شدن دو یوز ماده (مادر و دختر) در تصادف جاده ای می گذرد و این بار نه مرگ یوزها که انتشار عکس یادگاری با جسد یکی از یوزها خبرساز شده است.
یکم، ماجرا از آنجا آغاز شد که انتشار تصویری مشترک از باقر نظامی، هومن جوکار و فتح الله امیری که پشت جسد یوز تصادفی نشسته بودند و ظاهرا با لبخند به دوربین نگاه می کردند، با واکنش سپهر سلیمی مواجه شد. سلیمی با انتشار مطلبی در وبلاگش این رفتار را غیر اخلاقی دانسته و با رفتار بعضی فوتبالیست های میلیاردی مقایسه کرد که پس از شکست، بی توجه به ناراحتی عمیق هواداران تیمشان، خندان و خوشحال از زمین مسابقه خارج می شوند. در ادامه این مقایسه نیز از شعار هواداران ناراضی وام گرفته که: فلانی حیا کن، یوزپلنگ رو رها کن! مساله ای که پس از یک مکالمه تلفنی به اعلام برائت همه از عکس گرفتن با جسد ختم شده…
دوم، ماجرا اما طبق روال معمول شبکه های مجازی به یک نقد و تلاش برای اصلاح یک رفتار ختم نشده. پس از نشر این مطلب در شبکه های مجازی، عده ای بدون شناخت این سه عزیز، بدون آگاهی از تلاش های آنها در راه حفاظت از تنوع زیستی و به خصوص ناموس طبیعت کشور – یوزپلنگ – و شاید بدون شناخت یوز(!) به جای نقد یک رفتار، حرمت شکستند و از خطوط قرمزی عبور کردند که پرداختن به آن را در شان این عزیزان و خود نمیدانیم. عده ای دیگر نیز بدون شناخت آن دو عزیز دیگر (یوزپلنگ و سپهر سلیمی) بنا را بر حمایت تمام قد از حضار در عکس گذاشتند و به دروازه مقابل تاختند و در نهایت آن شد که نباید…
سوم، احسان محمدی، که آموزش دیده دکتر فاضل است و بی گمان درس ادب و اخلاق آموخته، خود پیش تر چنین نواختنی را تجربه کرده بود تا این بار هم با نوشتاری متین تلاش کند به نقد رفتاری جمعی و هیجانی بنشیند تا شاید اصلاحی بعید رخ دهد … اصلاحی بسیار بعید ….
این سه را نوشتم تا چهار و پنج و شش را با سوزن و جوالدوز همراه کنم.
چهارم: چه لبخند عزیزانمان هنگام تهیه عکس، به دلیل شدت تابش نور خورشید باشد و چه نه، چه فعال ترین ها در حفظ یوز باشند و چه نه، چه بر گردن یوز و طبیعت و محیط زیست حق داشته باشند و چه نه، شخصن از گرفتن عکس یادگاری با جسد حیوانات بیزارم. نه اینکه خود چنین کاری نکرده باشم که متاسفانه یکی دو باری با اجساد حیوانات تصادفی چنین کرده ام؛ اما بعدتر آموزش دیده و خوانده ام که اشتباه کرده ام و این رفتار را ترک کرده ام. بماند که دیده ام لبخند باقر نظامی، حتی در خواب نیز حذف نمی شود، می بینم که ترکیب آفتاب شدید و نگه داشتن عینک با انقباض عضلات بینی برای هومن جوکار لبحندساز شده و دیدنی است که فتح الله امیری بر خلاف همیشه به دوربین و عکاس اخم کرده….
پنجم: من و ما هم در شبکه های مجازی شوریده ایم و تاخته ایم و گفته ایم و شنیده ایم و نواخته شده ایم و حتی برای مخالفت با شکار ده – دوازده باری به قتل تهدید شده ایم، اما در برابر نواختن های ملیجک های سفارشیِ غریبه با اصولمان (حقوق حیوانات) که برای اهداف خاص قالب ریزی شده اند، سکوت کردیم تا انرژی بیهوده تلف نکنیم، در راه بمانیم و اعتبارمان را قمار نکنیم. آموخته ایم که راه بازگشت به اخلاقیات، از مسیر بی اخلاقی گذر نمی کند و عبور از خط قرمز هایی که در شبکه های اجتماعی هر روز زرد و زردتر می شود را ورای اخلاق می دانیم.
ششم: چندی پیش با عزیز درس خوانده ای هم صحبت شدم که «طراح» کارت ویزیتش خودش بود و روی کارت زیبایش خود را «عکاس» و «مستند ساز» و «تهیه کننده» معرفی کرده بود. از «جامعه شناسی» و «توانمند سازی جوامع محلی» سخن می گفت که مهم ترین بخش فعالیتش در یکی از پروژه های جاری بود و پند می داد که مخالفت شما با شکار … اعتراف می کنم که باقی جمله ها را نشنیدم و به «طراح» و «عکاس» و «مستند ساز» و «تهیه کننده» و «جامعه شناس» و «توانمند ساز»ی فکر می کردم که به «طراحی ساختمان» قرنطینه فلان گونه در بهمان منطقه مفتخر است و یحتمل هنگام ابتلا به سرماخوردگی، «طبیب» هم می شود و انواع داروهای خفیف و آنتی بیوتیک ها را با دوزها و دوره های درمان من درآوردی میل می کند.
آخر: بند ششم را گفتم که حفاظت از محیط زیست را طبق اصل 50 قانون اساسی مشروط به پیروی از اصول تخصصی وظیفه «محیط زیست نخوانده ها» هم بدانم؛ بر تخصص گرایی افراطی که در توجیه و همراه کردن عامه ناتوان است ولی شکارچی پیر ادبیات خوانده را «مستند ساز» و «عکاس» و «کارشناس» و چه و چه جا می زند بتازم، بر بینابینی بودن برخی فعالیت ها و تخصص ها تاکید کنم، بر منفعت طلبی معدود متخصصانی که تخصصشان حاصل انتخاب نود و هشتم و نود و نهم و صدم لیست انتخاب رشته بوده و مدرکش را دانشگاهی مهر کرده که صندلی هایش خالی مانده خرده بگیرم، بر غیر آکادمیک بودن حقوق حیوانات در تمام جهان اصرار کنم؛ بر نیاز به نخبه گرایی در همه تخصص ها سوزن و جوالدوز بزنم و بر ارادت قلبیم به باقر و فتح الله و سپهر و هومن و احسان و یوز اعتراف کنم.
دیگرانی هم هستند که چون این سه نفر، اگر نبودند، یوز هم نبود: مرتضی اسلامی و محمد فرهادی نیا و همقطارانشان…
به احترام دوستانمان و به حرمت حریمشان کلاه از سر بر می دارم و امیدوارم روزی منطق جذب کننده، بر حرمت شکنی های متعصبانه فیس بوکی چیره شود و آنچه می کنیم طبق قول دکتر کیخا «مسابقه برای حفاظت» باشد نه رقابت در فلاکت.
* در رسانه ها رسم است پس از این ستاره سِمت ها و مسوولیت ها و کتاب های خوانده شده و گل هایی که به سرمان زده ایم نوشته شود که صحبت را عمیق تر جلوه دهد! برای حقیر اما ارادتمند افراد فوق الاشاره مناسب ترین خواهد بود.